شعر خوان هشتم اثر مهدی اخوان ثالث
به جرات میتونم بگم از جمله شعرهای تاثیر گذاری که خوندم ، یکی از بهترین هاش خوان هشتم بوده ، که من قسمت هایی از اون رو که به لحظه ی مرگ رخش _یار وفادار رستم _ اختصاص داره نوشتم.
مرد نقال_ آن صدایش گرم ، نایش گرم،
آن سکوتش ساکت و گیرا
و دمش ، چونان حدیث آشنایش گرم_...
...روایت کرد ؛
خوان هشتم را.......
...آری اکنون شیر ایرانشهر
تهمتن گرد سجستانی
کوه کوهان، مرد مردستان
رستم دستان،
در تگ تاریک ژرف چاه پهناور،
کشته هر سو بر کف و دیوارهایش نیزه و خنجر،
چاه غدر ناجوانمردان
چاه پستان ،چاه بی دردان،
چاه چونان ژرفی و پهناش ، بی شرمیش ناباور
و غم انگیز و شگفت آور،
آری اکنون تهمتن با رخش غیرت مند،
در بن این چاه آبش زهر شمشیر وسنان ، گم بود
پهلوان هفت خوان ، اکنون
طعمه ی دام و دهان خوان هشتم بود
و می اندیشید
که نبایستی بگوید هیچ
بس که بی شرمانه و پست است این تزویر،
چشم را باید ببندد ، تا نبیند هیچ...
بعد چندی که گشودش چشم
رخش خود را دید
بس که خونش رفته بود از تن ،
بس که زهر زخم ها کاریش
گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت میخوابید.
او
از تن خود _بس بتر از رخش_
بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش.
رخش را می دید و می پایید.
رخش ، آن طاق عزیز ، آن تای بی همتا
رخش رخشنده
با هزاران یادهای روشن و زنده...
گفت در دل :" رخش ! طفلک رخش !
آه !"
این نخستسن بار شاید بود
کان کلید گنج مروارید او گم شد.
ناگهان انگار
بر لب آن چاه
سایه ای را دید
او شغاد ، آن نابرادر بود
که درون چه نگه میکرد و میخندید
و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش میپیچید....
باز چشم او به رخش افتاد_اما ...وای !
دید ،
رخش زیبا ، رخش غیرت مند
رخش بی مانند ،
با هزارش یادبود خوب ، خوابیده است
آن چنان که راستی گویی
آن هزاران یادبود خوب را در خواب می دیده است....
بعد از آن تا مدتی ، تا دیر ،
یال و رویش را
هی نوازش کرد ، هی بویید ، هی بوسید ،
رو به یال و چشم او مالید...
مرد نقال از صدایش ضجه می بارید .....
ممنون ازمرضیه عزیز
برای گذاشتن این ارسال که بااجازه شون وام گرفتم.
ولی..
این موجود راکه درجغرافیا,فرهنگ ,ادبیات ,سیاست ,اقتصادبومی ایران حضورداشته ودرذهن تمام ایرانیها نقشی پررنگ وبا احترام دارد همین اسب بامشخصات ,خصوصیات وقدمتی است که شما از باور آن اجتناب می کنید.
این اسب مطمئنا" باتعریف شما متفاوت است ومتاسفانه تعریف شما هیچ نوستالژی رابرانگیخته نمی سازد.