اسب در سروده های فارسی

ناشناس

Active member
اسب در سروده های فارسی

--------------------------------------------------------------------------------

آنكس كه بداند و بداند كه بداند .......... اسب شرف از گنبد گردون بجهاند ( فخر رازی )

اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر .......... رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود ( روحی )

اسب تازی دو تک رود به شتاب .......... شتر آهسته می‌رود شب و روز ( سعدی )

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان .......... طوق زرین همه در گردن خر می‌بینم ( حافظ )

اسب فربه شود ، شود سركش ( سنایی )

اسب لاغر میان به كار آيد .......... روز میدان، نه گاو پرواری ( سعدی )

اگر اشتر و اسب و استر نباشد .......... کجا قهرمانی بود قهرمان را ( ناصرخسرو )

اگر سکندر با شاه هم‌سفر بودی .......... ز اسب تازی زود آمدی فرود به خر ( فرخی سیستانی )

ای بسا اسب تیزرو كه بمرد .......... خرک لنگ جان به منزل برد ( سعدی )

راهرو را فاقه و نعمت كند منع از سلوک .......... اسب راه آن است كو نه فربه و نه لاغر است ( علی‌شیر نوایی )

مر سگان را عید باشد مرگ اسب .......... روزی وافر بود بی‌جهد و كسب ( مولوی )

هست مامات اسب و بابا خر .......... تو مشو تر چو خوانمت استر ( سنایی )

یا رب اين نو دولتان را بر خر خودشان نشان .......... كاین همه ناز از غلام و اسب و استر می كنند ( حافظ )
 
بالا