در بال فارسي باستان Asa و Asp به معناي اسب بوده و در بال اوستايي Aspa براي اسب نر” Aspa (اسپه) براي اسب ماده بکار مي رفته است. در زبان سانسکريت اسب، Asva و در زبان پهلوي Asp بوده است.
همچنين واژه اسب در سنگ نوشته هاي داريوش بزرگ 4 بار تکرار شده است.
واژه ديگر که در متون کهن به معناي اسب بکار رفته است، ستور مي باشد.
برخي از دانشمندان بر اين عقيده اند که واژه اسب از مصدر اس (As) آريائي که به معناي تند رفتن است، گرفته شده است.
اسب در اوستا بنام ائورونت (Aurvant) خوانده شده که به معناي تند، تيز، چست و چالاک و دلير و پهلوان مي باشد.
ايرانيان کهن معتقد بودند هر آنچه که به انسان زيان مي رساند و خوشي و آسودگي او را بر هم مي زند اهريمن است و سزاوار ستيزه و دشمني است و آنچه که بکار آيد و مفيد و زيبا باشد در خور نوازش است و دوستي.
گذشتگان چهارپاياني چون شتر، اسب، گاو، بز و گوسپند را نيک مي شمردند و در تيمار آنها مي کوشيدند و جانوران درنده و گزنده اي چون گرگ و مار را پديده اي اهريمني مي دانستند و در صورت احساس خطر، کشتن و نابودي آنها را جايز مي دانستند. با توجه به متون ادب پارسي، متون اوستائي و نوشته هاي پهلوي به خوبي نشانگر اين امر است که در نزد ايرانيان اسب از آفريده هاي پاک ايزدي شمرده شده و بسيار ارجمند بوده است.
ايرانيان بسيار دوستدار اين جانور زيبا بوده اند و ايران سرزميني بود که محل پرورش اسبان دلير و اصيل ايراني بوده که در سرتاسر گيتي شناخته شده اند.
عشق و علاقه ايرانيان از ديرباز به اسب بوده است و در قرون وسطي پس از سلطه اعراب به ايران در گفتار شاعران بزرگي چون منوچهري، عنصري، مسعود سعد سلمان و فردوسي بسيار ديده شده است.
فردوسي در تعريف رخش، اسب رستم، چنين سروده است:
سيه چشم و بور ابرش و گاو دم سيه خايه و تند و پولاد سم
تنش پر نگار از کران تا کران چو داغ گل سرخ بر زعفران
چه بر آب بودي چه بر خشک راه به روز از خور افزون بد و شب ز ماه
پي مورچه بر پلاس سياه شب تيره ديدي دو فرسنگ راه
به نيروي پيل و به بالا هيون به زهره چو شيره و که بيستون
محمود غزنوي در فتح سومنات به مدد باره ي نامدارش از دريائي که در روز دو بار گرفتار مد است و کشتي پهناي آنرا
در سه روز در مي نوردد، به پيروزي گذر مي کند:
درون دريا مد آمدي به روز دوبار چنان که چرخ زدي اندر آب او چنبر
ملک چو حال چنان ديد خلق را دل داد براند و گفت که اين مايه آب را چه خطر
اميد خويش به ايزد فکند و پيش سپاه فکند باره فرخنده پي را به آب اندر
به فال نيک شه پر دل، آب را بگذاشت روان شدند همه از پي شه آن لشکر
همچنين نظامي در مخزن الاسرار اختلاف شب روز را به اسب ابلق تشبيه کرده است:
چون قدمت بانگ بر ابلق زند جز تو که يارد که اناالحق زند
نوشته هائي وجود دارد که ارزشمندي اسب را نه تنها از لحاظ اعتقادي و روح حاکم بر جامعه بلکه از لحاظ اقتصادي هم نشان مي دهند.
در تاريخ طبري آمده که يونجه که غذاي اسب است پس از انگور گرانبها ترين محصول محسوب مي شده است.
پس عجب نيست که نام بسياري از شهرياران، پادشاهان اساطيري و نام آوران ايراني با واژه اسب درآميخته چرا که اين ترکيب گوياي اين حقيقت است که ايرانيان از روزگاران بسيار دور اسب را عضوي از اعضا خانواده دانسته و در کنار اين موجود،
موجوديت ايران را با فرهنگ و مبارزه با متجاوزان حفظ کرده اند.
همچنين واژه اسب در سنگ نوشته هاي داريوش بزرگ 4 بار تکرار شده است.
واژه ديگر که در متون کهن به معناي اسب بکار رفته است، ستور مي باشد.
برخي از دانشمندان بر اين عقيده اند که واژه اسب از مصدر اس (As) آريائي که به معناي تند رفتن است، گرفته شده است.
اسب در اوستا بنام ائورونت (Aurvant) خوانده شده که به معناي تند، تيز، چست و چالاک و دلير و پهلوان مي باشد.
ايرانيان کهن معتقد بودند هر آنچه که به انسان زيان مي رساند و خوشي و آسودگي او را بر هم مي زند اهريمن است و سزاوار ستيزه و دشمني است و آنچه که بکار آيد و مفيد و زيبا باشد در خور نوازش است و دوستي.
گذشتگان چهارپاياني چون شتر، اسب، گاو، بز و گوسپند را نيک مي شمردند و در تيمار آنها مي کوشيدند و جانوران درنده و گزنده اي چون گرگ و مار را پديده اي اهريمني مي دانستند و در صورت احساس خطر، کشتن و نابودي آنها را جايز مي دانستند. با توجه به متون ادب پارسي، متون اوستائي و نوشته هاي پهلوي به خوبي نشانگر اين امر است که در نزد ايرانيان اسب از آفريده هاي پاک ايزدي شمرده شده و بسيار ارجمند بوده است.
ايرانيان بسيار دوستدار اين جانور زيبا بوده اند و ايران سرزميني بود که محل پرورش اسبان دلير و اصيل ايراني بوده که در سرتاسر گيتي شناخته شده اند.
عشق و علاقه ايرانيان از ديرباز به اسب بوده است و در قرون وسطي پس از سلطه اعراب به ايران در گفتار شاعران بزرگي چون منوچهري، عنصري، مسعود سعد سلمان و فردوسي بسيار ديده شده است.
فردوسي در تعريف رخش، اسب رستم، چنين سروده است:
سيه چشم و بور ابرش و گاو دم سيه خايه و تند و پولاد سم
تنش پر نگار از کران تا کران چو داغ گل سرخ بر زعفران
چه بر آب بودي چه بر خشک راه به روز از خور افزون بد و شب ز ماه
پي مورچه بر پلاس سياه شب تيره ديدي دو فرسنگ راه
به نيروي پيل و به بالا هيون به زهره چو شيره و که بيستون
محمود غزنوي در فتح سومنات به مدد باره ي نامدارش از دريائي که در روز دو بار گرفتار مد است و کشتي پهناي آنرا
در سه روز در مي نوردد، به پيروزي گذر مي کند:
درون دريا مد آمدي به روز دوبار چنان که چرخ زدي اندر آب او چنبر
ملک چو حال چنان ديد خلق را دل داد براند و گفت که اين مايه آب را چه خطر
اميد خويش به ايزد فکند و پيش سپاه فکند باره فرخنده پي را به آب اندر
به فال نيک شه پر دل، آب را بگذاشت روان شدند همه از پي شه آن لشکر
همچنين نظامي در مخزن الاسرار اختلاف شب روز را به اسب ابلق تشبيه کرده است:
چون قدمت بانگ بر ابلق زند جز تو که يارد که اناالحق زند
نوشته هائي وجود دارد که ارزشمندي اسب را نه تنها از لحاظ اعتقادي و روح حاکم بر جامعه بلکه از لحاظ اقتصادي هم نشان مي دهند.
در تاريخ طبري آمده که يونجه که غذاي اسب است پس از انگور گرانبها ترين محصول محسوب مي شده است.
پس عجب نيست که نام بسياري از شهرياران، پادشاهان اساطيري و نام آوران ايراني با واژه اسب درآميخته چرا که اين ترکيب گوياي اين حقيقت است که ايرانيان از روزگاران بسيار دور اسب را عضوي از اعضا خانواده دانسته و در کنار اين موجود،
موجوديت ايران را با فرهنگ و مبارزه با متجاوزان حفظ کرده اند.