اسب نوشته ها...

مرضیه

Member
3. دیروز
از مانعی پریدم،که هم عریض بود،هم مرتفع،
به ارتفاع نادانی بشر، و به وسعت جهانی که در آن زیست میکند!
 
مرضیه گفت:
3. دیروز
از مانعی پریدم،که هم عریض بود،هم مرتفع،
به ارتفاع نادانی بشر، و به وسعت جهانی که در آن زیست میکند!


مرحبا
روزی که بشر بفهمه چقدر نادان هستش و بتوه از این مانع بگذره اونم بی خطا ، چه شیرین روزیه ;)



مرضیه گفت:
2. چه کسی میداند
که اصالت خونی است
یا خونین؟!
اصیل نام من است...

این که دیگه حرف نداره ::)
 

ناشناس

Active member
یالهایم رو کوتاه کرده‌ای

یالهایم در باد تکان نمی‌خورند

و من می‌دانم

تو دیگر عاشقم نخواهی شد

و من خودم را

در آبشخور غرق خواهم کرد.
 

مرضیه

Member
DADAR گفت:
بسیار عمیق و زیبا :) :) :)

سرودیه کیست؟
دادار عزیز ممنون بخاطر تعریفتون.
سراینده ی اسب نوشته ها قاعدتا خود اسب هست،و من فقط اون ها رو در نگاهشون میخونم .
چیزهایی رو هم که خوندم اینجا نوشتم.
 

مرضیه

Member
دکتر غفاری،سحرناز عزیز و دوست ناشناسم
از حسن توجهتون بسیار ممنونم.
در نظر داشتم بنویسم شما هم اگر جایی اسب نوشته میخوانید اینجا بنویسیدش که خوشبختانه دیدم نیاز به گفتنم نبود،
باز هم بنویسید،مشتاق خواندنم...
مرسی.
 

مرضیه

Member
4.اگرچه یال افشان شراره ها باشی،
غرور که بمیرد
نسیم هم برای بردن خاکسترت درنگ خواهد داشت!!
 

مرضیه

Member
دست میکشم به پوستین نرم شب
به شیهه های پرسه در خیال های دور
و رنگ گور
به باغ های انزوا زده
به انسداد راه های نارسیده،تنگ
چنگ میکشم به قلب های سنگ
چنگ میکشم به قلب های سنگ...
 

ناشناس

Active member
اسبی هستم خسته
با دست وپایی شکسته
جز شلاق ندیدم من دل شکسته
چون بر خورد کرده ام با حصار های بسته :'(
 

ناشناس

Active member
تنها دلخوشی من ودیگر اسبها دیدن روزهایی بدون شلاق ستمگران است.
اسبی هستم در گوشه تنهایی باکسی سردو خموش .آرام خفته ام ناگهان دستی زره پوش با سلاحی سرد بر تن من میتازد. گناهم چیست که اینگونه وبیرحمانه میتازد .
آخر یک روز در زیر شلاق سنگدلان جان خواهم داد.
دست نوشته از اسبی تنها ورمیده از مردمان نامهربان :'(
 

kahar

Member
زن - دريا - اسب
سه گانه عشق
مغرور و سركش
رام نشدني
زيبا و پر وسوسه
خيال بر انگيز و مواج
با شكوه و پرطپش
زن - اسب - دريا
با يادهاي ماندگار
در گذرگاه روزگار


زن - دريا - اسب
مي آيد سوار
از درون آتش
با نجابت اسب
از دورترين دورها
سياوش وار چون آرش


زن - دريا - اسب
مي آيد سوار
آهاي مغول
با اسب و تازيانه
بي تبار
بي اصل
مست و ديوانه
زن - دريا- اسب
روح - تن - آب
سيمين دخت
مرگ نهنگها
شبديز
با سيال ذهن پر از خواب
زن - دريا - اسب
وا مانده - خسته - بي موج
با كدام گيسو ؟
با كدام آبي؟
با كدام يال؟
فرياد - درد - بي اوج
زن - دريا - اسب
آهاي بيابان گرد اين اسب شبديز است
اسب نيست
نجابت است
اين زن ايراندخت است
صلابت است
زن - دريا - اسب
آهاي زندانبان
برو به قعر جهنم
با كليدهاي سوزانت
آتش فريب
زن - دريا - اسب
با جام - شراي - شعر
مهربانو
رخش هاي بي سوار
رسيده هاي بي صدف
آهاي الهه گان مهر
زن - دريا - اسب
آن مرد مي آيد
او در باران مي آيد
او با اسب مي آيد
او از دريا مي گذرد

زن مي داند - دريا مي داند - اسب مي داند
 

ناشناس

Active member
فتانه خانم دریا واسب را میتوان تا حدی رام کرد اما زن را به هیچ عنوان
وخدا وند فرمود اسب را برای زیبایی وکمک آفریدیم دریا را برای اینکه به عظمت ما پی ببرید
وزن را از دنده ای (کج) خلق کردیم که به هیچ عنوان نمیشد راستش کنید (همواره مردهایی که به در یا واسب سلطه دارند باید در برابر زنان سر را برای ادای احترام پایین بیاورند.
 

ناشناس

Active member
از زبان اسبی به نام قهرمان محل نگهداری باشگاه بهارستان (شیراز)
شبی تاریک به سراغم آمدند با آمپولی در دست صبح شد چشمانم را گشودم دیدم در جای جدیدی هستم از صاحبانم خبری نبود آخر من از کرگی پیش یک نفر بودم. صدای پامی آمد .چند قیافه جدید. در باکس را که با خشونت باز کردند من ترسیدم (زمستان بود وهوا سرو نم ناک من هم بدون جل به سر میبردم)خودم را کمی عقب کشیدم آن مرد ترسید وگفت فکر کنم تن اسب میخوارد من هم خوشحال گفتم الان مرا یک قشوی مرتب میزنند .بعد از چند دقیقه آمدند من را قشو زدند اما باشلاق درثاژوشلاق لنجبه بحانه اینکه در را باز کردیم اسب ما را ترساند ومیخواست به ما حمله کند از آن روز به بعد مرا از اسبهای دیگر جدا کردند در سلول انفرادی جدا از اسب های دیگر گذاشتند بدون جل حتی پنجره باکس را نمی بستند میگفتند سرما بکش تا ادب شوی غذاهم به من یک وعده در روز میدادند ومیگفتند کم بدهید تا انرژی اسب کم بشود این وحشی است.کار به جایی رسید که هر روز مرا مهمان فریادها وشلاقهایشان میکردند دگر چاره ای نداشتم باید از خود دفاع میکردم من هم شروع کردم به گاز گرفتن ولگد زدن دگر راه برگشتی نبود در روز هایی برفی چنان مرا با شلاق لنج ودرثاژ میزدند که قصد خود کشی کردم و شب سر خود را محکم به دیوار میکوبیدم که امدند وسرو گرون من را به نرده ها بستند بعد از زمستان به بهانه آرام شدن اسب .من را اخته کردند واز غرور افتادم وفقط به مزه انتقام فکر میکردم جلو باکس من نوشتند نزدیک نشوید خطر ناک است وبه همین بهانه هر روز مرا میهمان شلاقهایشان میکردند وخودشان میخندیدند (روزگازم بر خلاف آرزوهایم گذشت)گفتیم امدیم بهشت اما از جهنم هم جهنم تر است اینجا .حساب روزها از دستم در رفته است وتنها آرزویم این است که در صبح یک روز قشنگ اجازه دهند من بیرون بیایم ورنگ طلایی خورشید را ببینم .کمی راه بروم وامتحان کنم که آیا هنوز میتوانم چهار نعل بروم چون از زمستان پارسال تا به حال بیرون نیامدم وفقط چندباری کوتاه آن هم دستو پایم را به هم بسته بودند .
کسی صدای مرا شنیده آیا نشسته قایق من به گل خدایا
شاید یک روز از این زندان رهایی یابم. :'(
 

reihaneh

Member
ناشناس گفت:
از زبان اسبی به نام قهرمان محل نگهداری باشگاه بهارستان (شیراز)
شبی تاریک به سراغم آمدند با آمپولی در دست ...
چه سرنوشتی :'(
ولی مگه این همون اسبی نیست که خودتون گفته بودید به هیچ صراطی مستقیم نمی شه و قرار بود دکتر غفاری بیان هدایتش کنن؟!!!!
http://horse.ir/forum/index.php/topic,2752.0.html
اون موقع نمیدونستید این همه بلا سرش اومده یا با این همه زجر و مصیبت هنوزم انتظار اخلاق خوب داشتید؟!
 
چرا این بلاها سر اسب بنده خدا میران؟
من مربیم تعریف میکرد میگفت یه اسب داشتیم تو باشگاه بوشهر که به من داده بودن با اون اسب تمرین کنم.
می گفت هفته اول اسب ما سوار شدیم همش بعد اخلاقی درست کار ندادن و......
میگفت از هفته دوم ما شروع کردیم.به سره ساعت غذا دادن جیره درست غذا خوب هر روز غشو کردن خوب روغن سم زدن هرشب و........
خلاصه هر روز برا اسبه هویج هندونه و سیب اوردن.خلاصه.............
می گفت هفته سوم شروع شد.از روز اول هفته سوم این اسبی که میرفتی تو اصطبل با گلد پزیرایی میکرد 360 درجه تغییر کرد دیگه خوب کار می داد خوش اخلاق شده بود.
حالا با این اسبم درست رفتار کنن. این اسب 100% درست میشه.
مگه دارن شیر پرورش میدن که دست پاش میبندن میارنش بیرون؟
یا مگه برده اوردن که غذا کم میدن تا درست کار کنه؟
شاید اسیره جنگی گرفتن که هر روز شکنجش میدن؟
درست رفتارشه درست میشه اسب.
این که من گفتم واسه مربی من تجربه شده حالا هر جور میل شماست.
 

DADAR

Member
ناشناس گفت:
فتانه خانم دریا واسب را میتوان تا حدی رام کرد اما زن را به هیچ عنوان
وخدا وند فرمود اسب را برای زیبایی وکمک آفریدیم دریا را برای اینکه به عظمت ما پی ببرید
وزن را از دنده ای (کج) خلق کردیم که به هیچ عنوان نمیشد راستش کنید
[/font]



ولی یادمون نره که همه ما مردها از همون دنده‌ی کج به دنیا اومدیم ::) ::)

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید 8) 8)
 

مرضیه

Member
فتانه گفت:
زن - دريا - اسب
سه گانه عشق
مغرور و سركش
رام نشدني
زيبا و پر وسوسه
خيال بر انگيز و مواج
با شكوه و پرطپش
زن - اسب - دريا
با يادهاي ماندگار
در گذرگاه روزگار


زن - دريا - اسب
مي آيد سوار
از درون آتش
با نجابت اسب
از دورترين دورها
سياوش وار چون آرش...



زن مي داند - دريا مي داند - اسب مي داند
مرسی فتانه ی عزیز،بسیار زیبا بود.
 
بالا