حزب خران

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
به مناسبت سي و هفتمین سالگرد توقيف نشريه توفيق

چو حق تلخ است، با شيرين‌زباني
حكايت سر كنم آن‌سان كه داني
تيرماه امسال سي و چهارمين سالگرد توقيف نشريه طنز «توفيق» ديرپاترين و محبوب‌ترين نشريه‌ي تاريخ مطبوعات ايران است. نشريه‌اي كه با 50 سال فعاليت، در سخت‌ترين شرايط و با روش انتقادي خود آنچنان محبوبيتي در ميان مردم يافت كه هيچ گاه اين محبوبيت تكرار نشد.
سال‌ها پيش لذت خواندن برخي از دوره‌هاي «توفيق» و «مرد امروز» و دوره‌هاي برخي نشريات قديمي ديگر، موجب شد تا به جاي خالي طنز در روزگار امروز فكر كنم. و اين كه علت محبوبيت توفيق با وجود اين همه نشريه در تاريخ مطبوعات ايران چه بوده است. سال گذشته توسط خانم دكتر فريده توفيق، خواهر حسن توفيق كتابي در همين رابطه چاپ شد كه تاريخچه‌اي اجمالي از اين نشريه را از شكوفايي تا توقيف به خوبي روايت كرده است. طنزهاي توفيق گويي هنوز تازه است و مصداق بارزي از بيماري‌ها و آسيب‌هاي حل نشده در جامعه‌ي ايران است. بيماري‌هايي كه تا مغز استخوان فرهنگ ايرانيان نفوذ كرده و درمان آن جز از راه كارهاي فرهنگي و به مرور زمان به دست نخواهد آمد. دروغ‌ها و رياها و تزويرها هنوز پابرجاست و توفيق با شناخت استادانه از طنز به خوبي همه‌ي اينها را به تصوير مي‌كشد.
طنزهاي توفيق آن‌چنان خواندني و ديدني است كه نمي‌توان گلچيني از آن را آورد. اكثر آنها بسته به شرايط و مقتضيات زمانه، در نوع خود بي‌نظير و هوشمندانه‌اند و بايد گفت كه دوران توفيق دوران شكوفايي طنزنويسي در ايران بوده است و بعد از انقلاب «گل ‌آقا» نيز همان سبك و سياق را ادامه داد. شعار معروف روي جلد آن هنوز به ياد خيلي‌ها هست: «همشهري! هر جا هستي شب جمعه دو چيز يادت نره، دوميش توفيق!» كه با توقيف آن اين تراكت‌ها پخش شد: «همشهري، ديگه شب جمعه بي شب جمعه!».تصوير جلد آخرين شماره توفيق كه در تيرماه 1350 توقيف شد (اصل تصوير رنگي است)
اينجا تنها يكي از فعاليت‌هاي جانبي روزنامه توفيق در هجو حزبي‌گري كه آن روزها هم مد بود آورده مي‌شود كه در نوع خود خواندني است. شايد بسياري نام «حزب خران» را شنيده باشيد و حتي كارت عضويت قديمي آن را ديده باشيد. روزنامه توفيق با اين ابتكار در دوره‌ي سياست‌زدگي و حزب‌بازي، اين اعمال و قداست پوشالي احزاب را به هجو گرفت و با چاپ مرامنامه و اساسنامه حزب و كارت عضويت براي حزب خران اعلام موجوديت نمود.
شايد اين اقدام از زبان هر كه جاري مي‌شد يا در موقعيت زماني خاص خودش نبود، عملي سطحي و عوامانه محسوب مي‌شد اما توفيق با شناخت دقيق از مقتضيات زمانه و هجو متملقان دربار و مجلس و نفي تحزب‌هاي بي‌فايده، اين انحطاط اخلاق سياسي را با زباني عوامانه چنان بازگو كرد كه علاوه بر فرو ريختن تقدس بلاهت‌آميز و برده‌وار حزبي به زودي حزب خران به يك حزب اينترناسيوناليست هم مبدل شد و به كشورهاي ديگر هم رسيد و آنجا هم اعضايي پيدا كرد!
تشكيلات اوليه حزب خران در 134۲ به وجود آمد و در سال 1346 رسماً توسط توفيق اعلام موجوديت كرد!
اينجا بخشي از آنها محض انبساط خاطر و تطبيق با شرايط فعلي و وضع موجود(!) آورده مي‌شود.


■ سرود حزب خران:
اين است سرود حزبي ما! سرودي كه وقتي با عرعرهاي خركي اعضاء همراه اركستر «دانكيزباند» خوانده شود، شنونده را (هر كس باشد) به شور و هيجان وا مي‌دارد:
اي خر گرامي، اي خر عزيز
پاشو و به پا كن، شور و عر و تيز
اي خران برنا، اي خران پير
الحذر ز شر، آدم شرير
نره‌خرها، ماچه‌خرها
جملگي رو كنيد سوي حزب خر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر
در مرام خرها، پاكي و صفاست
خر كجا به فكر حيله و رياست
خر نمي‌گذارد زير پا شرف
گر كه جو نباشد مي‌خورد علف
خر بزرگ است، خر سترگ است
خر بود بهتر از آدم و بشر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر
اي خران بگيريد، دست قوم و خويش
سوي سرطويله جملگي به پيش
سربلند و پيروز گشته حزب ما
گشته يونجه‌باران سرطويله‌ها
اي خره جان! دم بجنبان
خيز و جفتك‌زنان در هوا بپر
عر و عر، عر و عر، عر و عر و عر


■ اساسنامه‌ي حزب خران:
به مناسبت فرا رسيدن سالروز تأسيس حزب خران، يك‌بار ديگر اصول اساسنامه حزب پرافتخار خران براي آن عده از خرهايي كه عرعر كرده و خواستار چاپ مجدد آن شده‌اند ذكر مي‌كنيم:
اساسنامه حزب خران در چند ماده تنظيم شده كه مواد اصلي آن عبارت است از:
1- اتحاد و همبستگي كليه خران ايران و جهان.
2- ايجاد روح خرپروري در دنيا.
3- رفع ظلم از عموم خرهاي باركش و سيخونك‌خورده و پاره كردن همه‌ي پوزه‌بندها و افسارها.
4- ابراز علاقه‌ي جدي به امور خركي.
5- ايجاد دنيايي كه در آن خرها به راحتي زندگي كنند و هيچ كس خر ديگري نباشد.
6- پشتيباني از دهقانان جوكار، يونجه‌كار و شبدركار.
7- پشتيباني از تأسيس بانك علوفه.
8- جمع‌آوري و مخالفت با هر گونه افسار و سيخونك و پالان و انهدام اصول خركچي‌بازي‌هاي مستبدانه.
9- ايجاد محيطي كه هر خري بتوانند در آن آزادانه به عر و عر و جفتك‌پراني بپردازد.


■ برگه تقاضاي عضويت:
فرم تقاضاي عضويت نيز در نوع خود جالب توجه و طنزآميز بود و با فرم‌هاي معمول عضويت در ساير احزاب تقريباً مشابه بود(!) در اين فرم با قيد آرم حزب خران از سوي «سرطويله مركزي» و «اصطبل تشكيلات» موارد زير درج شده بود:

امضا كننده زير............... فرزند............. داراي نام خانوادگي..................... شناسنامه شماره.......... صادره از.......... متولد سال.......... در......... كه همه گونه آثار خريت را در خود احساس مي‌نمايم و عضو هيچ حزب ديگري نيستم و هيچ‌گونه سابقه و شهرت بدي ندارم، با مطالعه كامل مرامنامه و اساسنامه حزب، علاقمندم كه به عضويت حزب خران درآيم و تعهد مي‌كنم كه براي تحقق مرام و اجراي مقاصد خران، نهايت خريت را ابراز و در كمال صداقت و صميميت، دستورها و تعليمات حزبي را تبعيت و اجرا نمايم.
نشاني طويله(منزل): شهر....... خيابان............. كوچه........... شماره....... شغل.............. محل كار: شهر......... خيابان.......... شماره.......
يك برگ رونوشت شناسنامه، دو قطعه عكس 3 در 4 خودم و يك برگ «سند خريت» و يك كيله جو (يا 10 ريال تمبر باطل نشده) به ضيمه اين برگه تقاضاي عضويت تقديم مي‌دارم.
*هر گاه عدم صحت يك يا چند مورد از اظهارت فوق معلوم شود، صاحب اين ورقه از حزب خران اخراج خواهد شد.
--------------------------------------------
اين قسمت را معرف متقاضي پر كند (داشتن معرف اجباري نيست)
اينجانب................ داراي كارت عضويت شماره........ حزب خران با خريت كاملي كه در تقاضاكننده سراغ دارم، ايشان را براي عضويت در حزب معرفي مي‌كنم/امضا و اثر سُم معرف
--------------------------------------------
◘ دست خر كوتاه! (از اين قسمت به بعد چيزي ننويسيد)
مدارك لازمه زير رسيد (مسؤول دبيرخانه حزب روي مربع‌هاي رسيده ضربدر بزند):
□ يك برگ رونوشت شناسنامه متقاضي (ضميمه است)
□ دو قطعه عكس 3 در 4 متقاضي (ضميمه است)
□ يك برگ سند خريت متقاضي (ضميمه است)
□ يك كيله جو (ضميمه است)
□ 10 ريال وجه نقد يا تمبر باطل نشده (رونوشت رسيد رسمي آن ضميمه است)
◦ ◦ ◦ اثر سُم دبيرخانه حزب خران- تاريخ

□ چيزهايي كه طبق صورت بالا كسر بود به متقاضي نوشته شد بفرستد
□ كليه مدارك متقاضي تكميل است و تماماً به پيوست كميسيون تحقيق ارسال مي‌شود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نظريه كميسيون تحقيق (با ضربدر روي مربع مشخص شده است):
□ اسناد ارائه شده فوق دقيقاً مورد مطالعه قرار گرفت و براي اثبات خريت، ككافي به نظر رسيد. با عضويت ايشان تا هنگامي كه خلاف آن ثابت نشده است موافقت خواهد شد.
□ سند خريت ارائه شده كافي به نظر نمي‌رسد. متقاضي بايد سند محكم‌تري ارائه دهد.
به علت يا علل زير تقاضاي عضويت ايشان رد مي‌شود:
□ طبق گزارش رسيده، عضو يكي از احزاب است.
□ طبق گزارش رسيده، پالانش كج است.
□ طبق گزارش رسيده، در محل حسن شهرت ندارد.
□ از خريت متقاضي فوق رفع نقص گرديد. با عضويت ايشان موافقت مي‌شود و با كليه ضمائم آن به كميته خربگيري حزب اراسال مي‌گردد.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس كميسيون تحقيق حزب خران- تاريخ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ نظريه كميته خربگيري:
با توجه به نظريه كميته تحقيق و بررسي مجدد اسناد خريت ارائه شده، تقاضاكننده فوق با درجه □ خر □ اخر □ اخر بالتشديد به عضويت حزب پرافتخار خران «مفت خر» مي‌گردد. براي صدور كارت به كميسيون پذيرش سرطويله مركزي اراسال مي‌شود.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس كميته خربگيري حزب خران- تاريخ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ گزارش كميسيون پذيرش:
به نام خداوند خرآفرين
با توجه به تقاضاي متقاضي، با توجه به معرفي معرف، با توجه به موافقت كميسيون تحقيق و با توجه به موافقت كميته خربگيري، به ميمنت و مباركي كارت شماره...... حزب خران براي مشاراليه صادر شده و از اين تاريخ به ايشان اجازه داده مي‌شود كه عنوان پرافتخار «خر» را رسماً به روي خود بگذارد و از كليه مزاياي خريت بهره بگيرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
◘ كارنامه اين خر:
•••• كارهاي خوب
□ در تحقق مرامنامه حزب، خر ساعي و كوشايي است.
□ در اجراي دستورها و تبليغات حزبي، در نهايت صداقت و صميميت از دل و جان مي‌كوشد.
- كمك‌هايي كه به حزب كرده است:
□ ..... كيله جوي خام با پوست
□ ..... كيله جوي خام پوست‌كنده
□ ..... كيله جوي بو داده
□ ..... ريال «جو بها»
□ ..... كيله يونجه
□ ..... كيله شبدر
□ ..... ريال كمك مالي براي.....
□ كمك فكري در مورد........
□ كمك تبليغاتي در مورد......
□ ..... بار فداكاري خرانه كرده است.
□ ..... ساعت وقت خود را در اختيار حزب گذارده است.
□ با تبليغات آگاهانه خود........رأس خر سرگردان را به عضويت حزب درآورده است. (ها ها ها ها!)
□ فعاليت ثمربخش او منجر به جلب تعداد ...... طويله خر غيرحزبي به حزب شده است.
□ ..... در روز مخصوص حزب خران، خران........ شهر را وادار به عر و عر ثمربخش به نفع حزب نموده است.
□ زندگي خود را در راه حزب و اجراي مرامنامه آن وقف كرده است.
□ در راه اجراي آرمان خريت شهيد شده است. (ها ها ها ها!)
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس طويله شهرستان..... حزب خران
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس سرطويله مركزي حزب خران
•••• كارهاي بد
□ خر بي‌بخاري است.
□ ..... بار با كارت خود شوخي كرده است.
□ ..... بار از عنوان خريت خود سوءاستفاده كرده است.
□ ..... بار مرامنامه حزب را رعايت نكرده است.
□ ..... بار از دستورها و تبليغات حزبي سرپيچي كرده است.
□ ..... بار افسار پاره كرده است.
□ ..... بار با خركچي‌ها و دشمنان عالم خران به ضرر حزب زد و بند كرده است.
□ با آدم‌ها رفت و آمد دارد.
□ ..... بار جفتك نابجا انداخته است.
□ ..... بار عر و تيز مخالف شؤون خران كرده است.
□ به علت غير قابل اصلاح بودن اخراج گشت و به عالم انسان‌ها عودت داده شد.
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس طويله شهرستان..... حزب خران
◦ ◦ ◦ اثر سُم رييس سرطويله مركزي حزب خران
--------------------------------------------
حزب خران داراي كارت شناسايي هم و اين كارت خيلي هم معتبر بود! روي كارت با قيد «كارت عضويت حزب خران» شعر سعدي را نوشته بودند: «گاوان و خران باربردار/به ز آدميان مردم‌آزار» و با آرم حزب خران كه زير آن نوشته: Donkys Party و زير عكس صاحب كارت نوشته:
«اين ماچه‌خر/نره‌خر عضو رسمي حزب خران و با علامت مشخصه: خر شماره...... مي‌تواند در تمام طويله‌هاي حزبي به جفتك پراني بپردازد و كارت او تا هنگامي كه صاحب آن در خريت خود باقي است، اعتبار دارد. اثر سُم رييس كميته خربگيري».
در پشت كارت نوشته: «دارنده اين كارت: 1- حق هيچ گونه استفاده سياسي از آن را ندارد. 2- به غير از عالم خريت، حق دخالت در عالم موجودات ديگر را ندارد. 3- مسؤوليت هر گونه سؤاستفاده و شوخي خركي با آن به عهده خودش خواهد بود».


***
سرانجام پس از پنجاه سال نشريه‌ي توفيق با انتقادهاي گزنده و جسورانه و قلم هميشه پوياي حسن توفيق، توسط عوامل هويدا و اسدالله عَلَم و ديگر درباريان و كارگزاران حكومت وقت براي هميشه توقيف و به قول خودش تو«قيف» شد. ياد همه‌ي آنها و اصحاب گل‌آقا نيز به خير كه امروزه جاي بسياري‌شان بسيار خالي است.


*منابع- نشريه توفيق و «روزنامه توفيق و كاكاتوفيق» نوشته دكتر فريده توفيق
 

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
دردا و حسرتا شد جهان به کام خر
زد چرخ سفله، سکه ی دولت به نام خر
خر سرور ار نباشد، پس هر خر از چه روی؟
گردد همی ز روی ارادت غلام خر
افکنده است سایه، هما بر سر خران
افتاده است طایر دولت بدام خر
خر بنده ی خران شده، آزادگان دهر
پهلو زن است چرخ، به این احتشام خر
خرها تمام محترمند! اندرین دیار
باید نمود از دل و از جان احترام خر
خرها وکیل ملت و ارکان دولتند
بنگر که بر چه پایه رسیده مقام خر؟
شد دایمی ریاست خرها به ملک ها
ثبت است در جریده ی عالم دوام خر
هنگامه ای به پاست به هر کنج مملکت
از فتنه ی خواص پلید و عوام خر
آگاه از سیاست کابینه، کس نشد
نبود عجب که «نیست» معین مرام خر
روزیکه جلسه ی وزرا، منعقد شود
دربار چون طویله شود ز ازدحام خر
درغیبت وزیر، معاون شود کفیل
گوساله ایست نایب و قایم مقام خر
یا رب «وحید ملک» چرا می خورد پلو؟
گر کاه و یونجه است، به دنیا طعام خر
گفتم به یک وزیر، که من بنده توام
یعنی منم ز روی ارادت غلام خر
این شعر را به نام «سپهدار » گفته ام
تا در جهان بماند، پاینده نام خر
خر های تیزهوش، وزیران دولتند
یا حبذا ز رتبه وشان ومقام خر
از آن الاغتر وکلایند از این گروه
تثبیت شد به خلق جهان احتشام خر
شخص رییس دولت ما، مظهر خر است
نبود به جز خر، آری قایم مقام خر
چون نسبت وزیر به خر، ظلم بر خر است
انصاف نیست، کاستن از احترام خر
گفتا سروش غیب، بگوش «امین ملک 4»
زین بیشتر، زمانه نگردد به کام خر
«سردار معتمد5 » خر کی هست جرتغوز
کز وی همی به ننگ شد، آلوده نام خر
امروز روز خرخری و خرسواری است
فردا زمان خرکشی و انتقام خر
 

ناشناس

Active member
اسب و خر و هابيل و قابيل
راستش را بخواهيد همه چيز از يک اسب شروع شد . نه ، اگر خيلي راستش را بخواهيد همه چيز از چندين اسب شروع شد . خب نياز به توضيح نيست که منظور از اسب ، همين اسب تکامل يافته امروزي است . منظورمان ابدا اسب هاي ماقبل تاريخي نيست .
باز هم اگر راستش را بخواهيد ما هرچه مطالعه کرديم نديديم جايي داروين در نظريه اش گفته باشد که کي اين اسب به تکامل رسيد . داستان از خيلي قديم شروع مي شود : شايد زمان دايناسورها ، شايد بعد از عصر يخ بندان ، اصلا شايد قبل يا بعد خوردن ميوه ممنوعه ، شايد هم دقيقا همان زماني که هابيل يا قابيل در حال خاک کردن قابيل يا هابيل بود . ( هنوز نديدم کسي با اطمينان بگه که قابيل زد توي سر هابيل يا هابيل اين جنايت رو کرد بگذريم ) .
از موضوع دور افتاديم . آن زمان حالا هر زماني که بود اسب هاي زيادي در مراتع سر سبز و خالي از انسان ( اين موجود تو پايي که هرچه زور بزنم نمي توانم بگويم دقيقا چه مشخصاتي دارد ) ، آزاد و رها براي خودشان در گروه هاي مختلف مي چريدند و مي خوردند و مي آشاميدند . به دور از هر بلا و هر دشمن . آرمان شهري بود براي خودش . تا اينکه يک روز سرو کله موجود وحشيي پيدا شد . نه اشتباه نکنيد اين موجود انسان نبود . هر چه بود که اسب ها براي اولين بار مي ديدندش . موجودي مثل شير و ببر . موجودي که حتما نسلش خيلي پيشتر ها منقرض شده است . خلاصه حوصله يتان را سر نبرم ، آن موجود به سمت يکي از اسب ها حمله کرد اما اسب هاي ديگر به مقابله برخاستند و بدن آن موجود وحشي را آماج لگد هاي خود کردند . آن موجود هم فرار را بر قرار ترجيه داد . اما اين را هم بگويم که اسب هاي زيادي زخمي شدند . همه خونين و مالين به سمت چرا گاه برگشتند . البته جاي زخم هايشان طولي نکشيد که بهبود يافت .
اين ماجرا بارها و بارها اتفاق افتاد تا جايي که يال سفيدان ( معادل ريش سپيدان . گويا در دنياي اسب ها از اين واژه استفاده مي شود ) قوم تصميم گرفتند براي اين موضوع انجمني بر پا کنند . به پا کردند و به اين نتيجه رسيدند به جاي آنکه هر بار چهل پنجاه تا از اسب ها زخمي شوند ، بهتر است به آن حيوان وحشي اجازه بدهند که بيايد و يکيشان را بخورد و مابقي را خط بکشد . همينگونه هم شد . آن موجود وحشي ماهي يک بار مي آمد و اسبي را به مسلخ چنگال هايش مي فرستاد .
اسب هاي رشيد قد بلند گردن کش هم براي آنکه صحنه ي اين جنايت را نبينند سر خم مي کردند و مي چريدند . غافل از اينکه دنيا هردنبيل نيست و نظريه ي دارويني در آن وجود دارد . پس رفته رفته از بس که چريدند گردن بلندشان کوتاه شد و شکم زيبايشان چاق و گوش خوش تراششان دراز . شدند خر . به همين سادگي . آن اسب هاي آزاد آزاده شدند خران بارکش تو سري خور گوش دراز ( تا اين موقع ديگر قطعا انسان خلق شده بود و به مرحله کشاورزي رسيده بوده است )
البته برخي از آن اسب ها از همان اول به کوه ها پناه بردند و اسب ماندند و با آن موجودات وحشي جنگيدند .
اين قسمت را بگذاريد تند بگويم که هم دل من هم دل شما براي اين خرهاي بدبخت فلک زده خواهد سوخت :
دو سه باري اين خرها متحد شدند و اعتصاب کردند و باري بر نداشتند ولي ديگر کار از کار گذشته بود ، انسان ها خيلي پيشرفت کرده بودند . البته من خوب که نگاه مي کنم مي بينم گوشها مقداري کوچک شده اند اما چون همش راستش را مي خواهيد مي گويم : اميدي به اين خرها ندارم . چون خرند ...
 
بالا