شعر اسبی!

بديدم اسب زيبا و كهر رنگي،بگفتم ميروي در پيست و مي جنگي؟
بگفتا اي سوار ابله و ناندان،منم نصران منم آن شير ايران.
سوارم ميشوند در پيست يعقوب غمخوارها،منم آن يكه تاز پيست و ميدانها.
چه ها گفتن سواركارها به دنبالم،كه اسب خوبي نيستم نمي تازم نمي بالم.
ولي ديدي سياه كردم رويشان را،خريدم با جان و دل آبرو يتان را.
چه حسرت ميخورند بعضي از آنان،چه پير و چه جوان و چه نوجوانان.
همين الانم ميگويمت من،گر نگيرم جاي جدم اسب نيستم من.
منم نصران ميبويم خاك ميدان را،منم كه ميشكنم ركورد اسبها را.
منم آن قهرمان كشور ايران،منم پسر چلچله سعدي ايران

منبع:????? ???????? ????? - ??? ????



چه تبحر و چه اعتماد به نفسی:blushsmiley::blushsmiley::blushsmiley:
 
حاصل بشد شما را در جنگ و در سواري
چون مرغ سر بريده در جشن و سوگواري

چون ياور بشر شد اندر قرون و اعصار
كارها زَش كشيدند حتي مهار گاري

آنان كه بهترينند از خون و از فضايل
جايزه اي گرفتند ،داغي به يادگاري

حقا زبان آدم جز تازيانه اي نيست
در وقت رام كردن يا كورس و يا سواري

در پاسخ نوازش يا حبه اي زقندي
سر را فرو گذارد جاي سپاس گذاري

اسمهايش نهادند از اسب و فَرْس و احسان
تا فيصلي نمايد گاهي سوار كاري​
 
بالا