دختره:چه سواریی بگیرم ازت عشقم!
اسبه:فکر کردی منم مثل قبلیها خرم؟!
دختره:کاش برادران و خواهران مسئول عفاف اجتماعی میدیدند و میگرفتنمون!وبعد: اسبا بردن تو حیاط.... عروس خانم شد سوار...خیر ببینی ننه دوماد!!این گل از خونه ات در آد
اسبه:مطمئن باش برسند ثابت میکنم پدرم خره!!!!
دختره:حالا نمیشه یه سواری ازت بگیرم!؟
اسبه:از شما چه پنهون چندوقتیه خمارم.پدر وپسره میگن دلار رفته بالا ،تو پول داروی دوپم موندم.اگه میخوای فقط ازم عکس بگیر!
دختره:راستی کجایی هستی؟
اسبه:والله چندسال پیش خارجکی خارجکی(تروبرد) بودم،توی استرالیا بهم میگفتن :یابو گوشتی!! ولی یه بابای بامرامی ما را آورد این ور آب به دوستاش کادویی فروخت!
دوساله شدیم دیدیم بوی کباب پیچید توباغ پشت اصطبل،یه سوزنی هم بمن زدند و ما شدیم دوخون! بعدش رفتیم کورس و هرچی تاریخ گذشته از هرجا پدر وپسر آورده بودند چپوندن تو رگ و روده ما،ولی رسم جوونمردی نبود ما بریم و رفقا بمونن، پس ما موندیم و اونها رفتن،حالابگو به کجا رسیدن؟1!هیچ.
ولی شاهنومه آخرش خوشه آبجی! جونم واسه ات بگه چند روز پیش هم یه چندتایی مو از سر و یالم کندند و یه شب بعد با هلهله و اسفند اومدن سراغم که خالص اومدم و دارم میرم شهرفرنگ!!
(...این داستان را شما ادامه بدین...)