امیر صادقی
Member
محمد بهمنبیگی،بنیانگذار و فعال آموزش عشایری ایران، درگذشت.
به گزارش خبرگزاری مهر، محمد بهمنبیگی، نویسنده و از بنیانگذاران آموزش عشایری ایران، امروز (شنبه) در ۹۰ سالگی در شیراز درگذشت.
تلاشهای محمد بهمن بیگی در دههی ۱۳۴۰ خورشیدی به تصویب برنامه سوادآموزی عشایر منجر شد و در سال ۱۹۷۳ میلادی جایزهای از طرف یونسکو، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگي ملل متحد، را برای او به ارمغان آورد.
کتابهای «بخارای من، ایل من» و «عرف و عادت در میان عشایر» از جمله کتابهایی ست که به قلم این پژوهشگر عشایری منتشر شده است.
به گزارش مهر، محمد بهمنبیگی امروز در پی چند ماه بیماری در بیمارستانی در شیراز درگذشت.
محمد بهمن بيگی، (تولد 1299 - وفات 1389) در ايل قشقايی به دنيا آمد. پس از پايان دورهٔ كارشناسی حقوق در دانشگاه تهران،كوشش خود را برای بر پايی مدرسههای سيار برای بچههای ايل آغاز كرد و با پيگيريهاي خود توانست برنامهٔ سوادآموزی عشاير را به تصويب برساند.
او توانست دختران عشايری را نيز به مدرسههای سيار جلب كند و نخستين مركز تربيت معلم عشايری را بنيان نهاد.
بهمن بیگی؛ گوهری که ناشناخته ماند
محمد بهمن بیگی معلم بزرگ و مربی بی مانند و نویسنده زندگی عشایر بود. او نود سال پیش در سال 1299 درخانوادهٔ محمودخان كلانتر تيره بهمنبيگلو از طايفهٔ عملهٔ قشقايی به هنگام كوچ ديده به جهان گشود...پسر ایل ،نوجوانی و جوانی را در تبعید گذراند، پدرش و مادرش تبعید شده بودند.
سه دوره حیات بهمن بیگی
دوره اول عمر بهمن بیگی به آموختن و زندگی در ایل گذشت. او از متن زندگی ایلی با بهار زمردین و پاییز طلاییش به تهران خاکستری آن روزگارپرتاب شد. از دانشکده حقوق دانشگاه تهران دانشنامه گرفت. به زبان فرانسه مسلط شد. بعدها زبان انگلیسی و آلمانی را هم به خوبی آموخت. آنها که او را از نزدیک دیده بودند ، بر این امر صحه می گذارند که بهمن بیگی شخصیتی محکم و استوار مثل کوه و نرم مثل باران داشت.امواج سنگین سیاسی با جنگ بین الملل دوم از راه رسیده بود. بهمن بیگی جوان درآرزوی پیروزی آلمان ها بود. فکر می کرد زخم ناسور دخالت انگلستان در امور ایران با شکست آنان از آلمان التیام پیدا می کند. شکست آلمان آن آرزو را بر باد داد و حتی اسبی که خان به او پیشکش کرده بود، ایلخان ها از او گرفتند. وفتی خان خواست تا بهمن بیگی برایش خسارت های سپاه آلمان را فهرست کند، در پایان فهرست نوشت: یک اسب! در " اگر قره قاج نبود..." این ماجرا را روایت کرده است.
دوره دوم عمر او, دهه چهل و پنجاه صرف آموزش عشایر شد.
می گفت همین نام عشایر را با دغدغه انتخاب کردم. آیا می توانیم از این نام چنان که بایست پاسداری کنیم؟ می گفت: عشایر وقتی فرزندی خداوند به آن ها می دهد برایش نام یک شخصیت شناخته شده، یک قهرمان را انتخاب می کنند. از این نام سخنی نمی گویند تا کودک ببالد و خود را پیدا کند. او را ارزیابی می کنند که آیا شایستگی آن نام بزرگ را دارد، اگر داشت با همان نام صدایش می کنند!
کار بزرگ او آموزش عشایر بود.
می گفت:همین که به تهران می رفتم یاد وطن و همین که به ایل می آمدم یاد تهران و شیراز عذابم می داد. تا اینکه بعد از چندین رفت و آمد من تصمیم گرفتم راهی پیدا کنم که هم به شهر دسترسی داشته باشم و هم به ایل. آموزش عشایر را انتخاب کردم تا آنها را با سواد کنم و با شهر ارتباط داشته باشم. پس معلم شدم. در حقیقت این آموزش عشایری برای من پلی بین ایل و شهر شد، من دیگر به آرزوی خود رسیده بودم و دیگر دست از این کار برنداشتم و از آن پس هم شهر را داشتم هم ایل را.
امروزه هیچ گوشه ای از ایران و بلکه جهان نیست که شاگردی از او را نتوان یافت و از بهمن بیگی سخن نگفت. با افتخار از شاگردانش و افتخارات آنها سخن می گفت.
می گفت:"آنها امروز مایه افتخار ما هستند. آنها پزشکان معروف، جراحان بزرگ و مهندسین عالی قدری شدند. دکتر «ملک حسینی» پیوندزن معروف و افتخار عشایری ایران از آن جمله است. دکتر «محمود حقیقت» نیز بچه گله دار و چوپان باصری بود که رییس بیمارستان نمازی شیراز شد و الان از بهترین پزشکان شیراز است. دکتر «خسروی نژاد» که از طایفه بیگدلی است و امروز از بهترین جراحان پلاستیک فارس است. «خوبیاری» نیز از بزرگ ترین قضات ایران است که اهل کهمره است. در همین شهر و از همین دبیرستان عشایری 10 نفر داندانپزشک داریم.
او یک فرهنگ ساخت و سرنوشت عشایر را دگرگون کرد.
دوره سوم زندگی او، دوران نویسندگی اوست. " بخارای من ایل من" همه را شگفت زده کرد. " اگر قره قاج نبود..." بر شگفتی ها افزود و " به اجاقت قسم..." چشم ها را غرق اشک کرد و دل ها را لرزاند.. و " طلای شهامت" از راه رسید. بهمن بیگی فارسی را با زیبایی و رسایی تمام می نوشت. بهار دشت ها و جوشش چشمه ها و رنج های بیکران و شادمانی های عمیق عشایر در کتاب های او برای همیشه ثبت شده است. زرین کوب در یادداشتی برای بهمن بیگی نوشته بود: از نثر تو مست می شوم... و بهمن بیگی می گوید"به هر حال من افتخار می کنم که کسی مثل «زرین کوب» در مورد کتاب من نوشته «نشئه شدم، از خود بی خود شدم و تبریک می گویم»."
سازمان علمی-فرهنگی یونسکو به پاس زحمات بهمن بیگی، به او جایزه داد و از او تقدیر کرد. هرچند آنها که او را از نزدیک می شناختند بر این باور بودند که زحمات بهمن بیگی و حرکت ارزشمند او شایستگی کسب جایزه نوبل را داشت. و او نه فقط در ایران، که در جهان ارزشش ناشناخته ماند.
انقلاب و بهمن بیگی
پس از پیروزی انقلاب چیزی نمانده بود اعدامش کنند. همیشه با احترام از مرحوم سید کاظم موسوی روحانی اندیشمند و آزاده ای نام می برد که جان او را نجات داد. می گوید"بعد از انقلاب اما من گرفتار شدم، به دلیل اینکه کلیه کسانی که در حد من در آن دولت بودند، متهم بودند، کلیه وزیران چه خوب و چه بد متهم بودند. همان طور معاون و مدیرکل خوب یا بد متهم به همکاری برای بقای سلطنت شدند! خوشبختانه سیدی پیدا شد که شاهد پیشرفت های ما در شاهسوند بود. این سید، امام جمعه اردبیل بود که عضو دادگاه انقلاب شده بود که «سید موسوی اردبیلی» نام داشت. او آمد و شخص دیگری به نام «مهدوی کنی» که رییس کل کمیته های ایران بود. کاغذ محکمی به من دادند که این آدم خدمت کرده و از تیرباران معاف است. اما دیگر کارم را به من ندادند و خدا را شاکرم که دیگر به من ندادند برای اینکه من مدتی رفع خستگی کردم و بعد فراغت پیدا کردم و دست به نوشتن کتاب بردم، کتاب های من برای من همان قدر افتخار آفریده که کار من، شاید هم بیشتر."
این که ما امروزه بر سر سفره اندیشه و هنر بهمن بیگی نشسته ایم،یادگاری از تلاش انسانی مرحوم موسوی است. موسوی معاون وزارت آموزش پرورش بود و در حادثه هفتم تیرماه سال شصت شهید شد.
بهمن بیگی با شاگردانش،که به تعبیر خودش همه افتخار آفریدند، با کلماتش و با زبان رسای خاطره گویش می ماند. معلم و مربی و نویسنده ای که به مردم و سرزمین خود عشق می ورزید و آموزش را نه به عنوان حرفه ،بلکه عشق خویش برگزیده بود.
به نقل از وبلاگ فلک مراسم تشییع و خاکسپاری استاد محمد بهمن بیگی راس ساعت 8:30 صبح روز پنجشنبه 16 اردیبهشت از سمت جنوبی میدان معلم واقع در ابتدای فرهنگ شهر به سمت شهرک والفجر شیراز خواهد بود.
مراسم تشییع جنازه مرحوم “محمد بهمن بیگی”،بنیان گذار آموزش عشایری در ایران،صبح امروز پنج شنبه ۱۶ اردیبهشت در شیراز برگزار و در بهشت زهرای عشایر به خاک سپرده شد.
در این تشییع جنازه که ده ها هزار نفر از دوستداران مرحوم بهمن بیگی و عشایر حضور داشتند،حرکت آمبولانس حامل پیکر او که از میدان معلم شیراز آغاز شد،به کندی صورت می گرفت.
شرکت کنندگان در این مراسم با شعارهای “گچ سفید فشنگم،تخته سیاه تفنگم – عزاعزاست امروز،جامعه عشایر صاحب عزاست امروز- سلام بر عشایر،درود بر بهمن بیگی- عشایر با غیرت،تسلیت تسلیت – معلم فداکار،روحت شاد روحت شاد “؛پیکر او را در مسیرهای میدان معلم،ایمان جنوبی،همت،کمربندی کشن(koshan) و بهشت زهرای عشایر شیراز بدرقه کردند.
خانواده آقای بهمن بیگی می گویند محل دفن بنیان گذار آموزش عشایر را به یک موسسه آموزشی تبدیل خواهند کرد.
محمد بهمن بیگی بامداد شنبه یازدهم اردیبهشت پس از ماه ها بیماری، بر اثر عفونت ریوی در بیمارستان کوثر شیراز فوت کرد.
یه جایی یادمه گفته بودند بهترین دوست انسان یک اسب هست. یه نظر من ایشان اسبی ترین نویسنده ایران بودند. در بعضی از فصلها مستقیما به داستان یک اسب می پردازند و در تقریبا اکثر بخشها حال و هوای حضور یک اسب وجود دارد و مهمتر از همه اینکه داستان نیستند و خاطرات یک قرن اخیر زندگی عشایری ایران تا ابد ثبت شده. بعد از خواندن کتابهای ایشان آدم دیگه دوست نداره روی آسفالت راه بره! خیلی کتابهای جالبی نوشتند.
روحشان شاد
پیوست ها
-
org-25b5ee576e42cba2e859eba3247855f00c02444e.jpg87 کیلوبایت · بازدیدها: 0
-
org-985c98fa9c97559e9063d95670b3d12af1235d80.jpg67 کیلوبایت · بازدیدها: 0
-
org-a5087034a56295b7df19f58eb9f1a3a83b6ddb91.jpg58.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0
-
org-dfa427f0e56d07314529b02e14ed5e208988822c.jpg72.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0