مرور خاطرات

كميت

New member
به نام او كه تمام مخلوقاتش در كمال نظمند
سلام به همه اهالي انجمن
سلام به همه كساني كه عشق اسب دارند
چند وقتي بود خاطرات بيست ساله آشنايي با اين مخلوق زيباي خدا رو پيش خودم مرور ميكردم با خودم گفتم كه شايد بد نباشه حالا كه امكانش هست يه قسمتي از اونا رو برا بقيه دوستان بزارم از سر سلسله سواري بوشهر زنده ياد استاد بزرگوار فن و اخلاق و جوانمردي محسن فقيه شروع كنم.
باشروع انقلاب در سال 57 آلمانهاي مقيم كمپ نيروگاه هسته اي بادستپاچگي شروع به خارج شدن از ايران كردند. ميدونيد كه آلمانيها علاقه عجيبي به اسب دارند.با وجود كيلومترها ساحل شني و دريايي درحد زيبايي در نزديكي كمپ مسكوني تاسيسات سواري رو در سال اگر اشتباه نكنم حدود 54 يا 55 مختص خودشون بنا كردند .نزديك به صد راس اسب از سرتاسر ايران اونجا چمع شد با نژاد هاي مختلف عرب تركمن كرد ....
بين اونا اسبهاي خيلي خوب و سفارشي هم بو د اسبهاي معمولي هم بود .
دوتا اسب به مالكيت رئيس ايراني نيروگاه اونجا بود كه اصطبل جداگانه مهتر جداگانه زمين تمرين جدا گانه و خلاصه خيلي خاص به اونا رسيدگي ميشد و معلوم بود كه صرفنظر از مالكشون خودشون هم متفاوتند .
اون وقتا ما و بزرگترهاي ما فقط اجازه ديدن د اشتند.
شما فكر كنيد اين اسبها رو آلمانها حراج كردند اونم چه حراجي به خوبي يادمه اسب به سيصدتا تك تومني هم فروش رفت گرونترين اسبي كه از اونا خريديم متعلق به يه دختر 13يا14 ساله بود يه كرنگ دم ويال سفيدخريديم به 1500تومن با تمام تجهيزات .مثل همين الان جلو چشممه صاحب اسبه تمام صورتش اشك بود
اسبايي كه توسط جوانهاي علاقه مند خريداري ميشد به مركز شهر منتقل و هر كسي نزديك خونه اشون اونا رو نگهداري ميكرد 0 سواري در بوشهر به شكل كاملا ابتدايي و پراكنده شروع شد . يكي از افراد علاقه مند
همين جناب استاد فقيه بود .تو سالهاي 58 57همه افراد علاقه مند رو جمع كرد .كار آسوني نبود ولي محسن خان از پس اون براومد .
اولين جلسه رسمي سواركارهاي بوشهري زير يه درخت گل ابريشمي تو بيابانهاي اطراف شهر وبا شركت اسبها شون بود اونجا براي اولين بار ايشون رو ديدم يه قدرت جاذبه عجيبي داشت ده پونزده تا نوجوان و جوان زير درخت تو زمينهاي اطراف شهر اين آقا محسن با شور وشعفي عجيب از تشكيل باشگاه وراه اندازي سواركاري صحبت ميكرد .اونايي كه يه كم تاريخ صدور شناسنامه هاشون قديميتره ميدونن من چي ميگم تو اون اوضاع واحوال و ذهنيت طاغوتي بودن اين ورزش شهرهايي مثل تهران كه از زمان طاغوت سواركاري داشتند ودر سطح خيلي خوبي بودند دست اندر كارهاي اون نمي دونستند سرنوشتشون چيه ؟ انوقت آقا محسن صحبت از تشكيل باشگاه ميكرد .
دو سال تمام سواركاراي بوشهر تو بيابوناي اطراف شهر و فقط با همت و زحمت آقا ي فقيه هفته اي سه روز
تمرين ميكردند .
اجالتا تا اينجارو داشته باشيد تا اگر تمايلي از طرف اهالي انجمن به خوندن اين خاطرات ديدم ادامه بدم وگرنه كه..... متشكرم
 

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
خیلی جالبه
آقای فقیه هنوز در زمینه سواری فعالند؟
از اون اسبها هیچکدام باقیمانده؟
 
آقای فقیه الان کجان؟ حتما ادامه بدین. مطمئنا مرور این تجربه ها هم باعث می شه بیشتر به این موضوع فکر کنیم که سختی ها رو باید با "علاقه،صبرو پشتکار" پشت سر بگذاریم و هم یادی از کسایی می شه که توی این راه خیلی زحمت کشیدن
 
اقای فقیه به رحمت خدا رفته اند
saharrrnaaaz گفت:
آقای فقیه الان کجان؟ حتما ادامه بدین. مطمئنا مرور این تجربه ها هم باعث می شه بیشتر به این موضوع فکر کنیم که سختی ها رو باید با "علاقه،صبرو پشتکار" پشت سر بگذاریم و هم یادی از کسایی می شه که توی این راه خیلی زحمت کشیدن
 

كميت

New member
سلام بر همه
چندتا عكس تقريبا قديمي رو دارم آماده ميكنم كه بذارم . عكس مرحوم محسن فقيه هم هست .

در تمام مدتي كه سوار كاراي بوشهري بدون جاي خاصي وهر كجا كه پيش ميومد تمرين ميكردند آقا محسن
به دنبال در اختيار گرفتن باشگاهي بود كه آلمانها درست كرده بودند.
همه جا پيگيري ميكرد از تربيت بدني بوشهر گرفته تامسئولين نيروگاه تا مركز كشور تمامي اين پيگيريها رو خودش و با هزينه شخصي انجام ميداد چه برخوردهايي باهاش ميشد وچه چيزايي مي شنيد بماند .

همون موقعها يه مسابقه گذاشته بوديم يكي از روساي تربيت بدني اومد برا اهدا جوايز زماني كه اسامي سوار واسب رو ميخوندند يك مرتبه آقاي رئيس ايستاد و گوشاشو تيز كرد مثل اينكه يه مطلب خيلي مهم شنيده بو د
گفت كه اسم اين اسبه چي بود گفتند" آركو" برافروخته در اومد كه مگه اسم ايراني قحطه كه اسم غربي رواسباتون ميزارين و قهر كرد ميخواست جايزه نداده بره .

اينم تا يادم نرفته بگم روزاي تمرين يك ساعت قبل بايد بچه هاي سوار كاري ميومدند واسباب واثاثيه تمرينو از
يه مدرسه كه 1000 متري زمين تمرين بود وآقا محسن با مسئول نگهباني اونجا صحبت كرده بود رو دوششون
مياوردن و ميبردند

ضمن پيگيري براي بدست آوردن تاسيسات موجود سواري پيگير زمين نيز براي ساخت يه باشگاه بوديم
دوبار موفق به گرفتن زمين وحتي يكبار تا تعيين پيمانكار پيش رفتيم ولي متاسفانه هر دو بار كوته بيني وعدم حمايت از كار باعث عدم موفقيت شد.
بالاخره مجبور شدند اون مجتمع كذايي رو در اختيار سواركاري بذارن تو همين فاصله هيات سواركاري استان
هم به همت آقاي فقيه شروع به فعاليت نمود
تو آسمونا سير ميكرديم
فكر ميكرديم ديگه تمومه ديگه همه چي بر وفق مراد ما ميچرخه .
هيچگاه اونجارو به طور كامل نه نيروگاه چرخوند ونه هيچوقت حاضر به تحويل كامل اون به تربيت بدني شدند
جايي هم كه معلوم نيست كي صاحب اختيارشه تكليفش معلو مه با تمام اين اوصاف باز ما راضي بوديم
اسباي خود بچه ها بود ندچند تا اسب اسقاطي هم از فدراسيون فرستادند .
شايد بتونم يه چندتا عكس از اونا پيداكنم تا بدونيد منظور از اسقاطي چيه .
سواركار بوديم مهتر بوديم نعلبندي ميكرديم نجاري آهنگري برقكاري خلاصه همه كاري رو اونجا خودمون انجام ميداديم
اياب وذهاب بچه ها هم دردسر بود .محل باشگاه از مركز شهر دور و از جاده اصلي هم فرعي ميخورد
اول غروب ديگه وسيله رفت وآمد نبود
همه هم اكثرا بدون وسيله نقليه تنها وسيله يه پيكان 57 آجري رنگ آقا محسن بود كه اونم آخر سر شد جو ويونجه وهزينه باشگاه .
باورتون نميشه يه شب 17 نفر با اين ماشين تا سر جاده اومديم از در و پيكر ماشينه بچه ها آويزون شدند
حالا تمام اين قضايا رو گفتم اما خدا شاهده روزاي تمرين اينقدر هيجان واينقدرعلاقه و وابستگي به اسبا و باشگاه داشتيم كه نمي دونستيم چه جوري خودمونو به اونجا برسونيم .فعلا خداحافظ
 

DADAR

Member
دوست عزیز خاطراتتون پر از بوی عشق هست لطفا ادامه بدید , ,

نمیدونستم آقا محسن مرحوم شدند! ! چطور؟
 

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
منتظر عکسها و ادامه خاطرات هستیم
یادآوری این خاطرات حس نوستالژی خاصی رو در ذهن یادآوری میکنه
 

Dr_Ghaffari

Active member
کاش این خاطرات قدری دقیق تر گفته شود ! بله ! کمیت من ، آقایان هنوز که هنوز است این ورزش را طاغوتی می دانند ! اما هیچ گاه در میهن ما ایران طاغوتی وجود نداشته است ! که من و تو به خودمان اجازه بدهیم بگوییم :"... شهرهايي مثل تهران كه از زمان طاغوت سواركاري داشتند..."!بسیاری از اصطلاحاتی که در انقلابهایی مشابه انقلاب ایران بر سر زبانها می افتند فقط اصطلاح هستند . بهتر بگویم شعارهای عوام فریب ! اصطلاحاتی چون طاغوت 2500 ساله چه معنایی میتواند داشته باشد ؟ 2500 سال آبا و اجداد ما که بزرگترین تمدنها را برپا داشتند طاغوت بودند و ما فرزندان ناخلف همان آبا و امهات انقلاب کردیم و خود را از طاغوت نجات دادیم ؟ خواهش می کنم به مرور خاطرات خود ادامه دهید اما در انتخاب کلمات نیز کمی دقیق و نکته بین باشید. سپاس...
 

كميت

New member
مسالقات پرش قهرمان كشوري 29/8/65نوروزآباد
 

پیوست ها

  • jpg.jpg
    jpg.jpg
    65.5 کیلوبایت · بازدیدها: 72
  • 3.jpg
    3.jpg
    132.8 کیلوبایت · بازدیدها: 23
نه.اولی از دسته راست.مرحوم استاد محسن فقیه.دومی محمود باغویی.نفر سوم سیروس مهیار.چهارمی نمیدونم از اقای کمیت سوال کنید.
 

علی واحدی

Active member
خدا آقای فقیه رو بیامرزه. مرد بزرگ و خوبی بود. سال 1382 و دقیقا 20/07/1382 اینجانب و اقای فقیه تیم استقامت بانوان استان بوشهر را به مقام پنجم کشوری رساندیم. آنموقع باشگاه نیروگاه اتمی تحویل اینجانب بود. روحشان شاد.
 

hasan.a

New member
خاطرات جالبی بود .واقعا دست مریزاد. تلاش کنیم ندیده ها را ببینیم دیدن انچه همه می بینند هنر نیست.
 
بالا