اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناك سینه ی مفلوك دشت هاست
اندوهناك قلعه ی خورشید سوخته است
با سر غرورش ، اما دل با دریغ ، ریش
عطر قصیل تازه نمی گیردش به خویش
اسب سفید وحشی ، سیلاب دره ها
بسیار از فراز كه غلتیده در نشیب
رم داده پر شكوه گوزنان
بسایر در نشیب كه بگسسته از فراز
تا رانده...