sohrab
Active member
اشاره: در شعر و تاريخ، اسكندر الگوى جنگاوران جاهطلب شده است، تا آنجا كه به او لقب مقدونى ديوانه را دادهاند. اشك تمامى كه او براى سرزمينهاى در شرف تسخير مىريخت، بعيد است بتواند تصوير درستى از كسى كه تصورش از افتخار، پيوند نزديكى با آثار فتوحاتش داشت، به دست دهد؛ از اسكندريه تا قندهار، بىسوادها شناخت بهترى از او دارند. جورج سينلى (كتاب اسكندر مقدونى ـ يوجين برزا و ريش ويلكن ـ ترجمه حسن افشار ـ ص 33)
اوضاع آشفتهاى است. سندى براى شناخت تاریخ خود نداریم. اسناد مكتوب را هر چه داشتیم، براى خود اندوختند، ما بقى را هم دور ریختند!
و بعد از این همه، بیگانه براى ما تاریخ نوشت! غارتگر براى ما تاریخ نوشت. دیو براى ما تاریخ نوشت!
اما نباید باور كرد و باور نكردهایم كه شكوه ایرانى مىتواند زیر اسبانى گم شود كه صاحبانى كم قیمتتر از خود داشتند.
چه كسى تا به حال دیده كه اسناد تاریخى دشمنساخته را، با احترام برگیرند و بخوانند؟ سند ما، خاك ما است و خون نیاكان ما.
سند ما، لالایى مادران ما است كه پر از عطر گلهاى كوهستان است و سند ما خروش رودخانههاى ما است كه هنوز رام شدنى نیستند.
اینها سند افتخار ما هستند و هم اینها مىگویند كه ایرانى سرفراز بوده و هست و مقدونى گجستك نمىتوانسته ایران، این قطعه درخشان زمین را در مشت خود داشته باشد.
اگر تمام اسناد دشمنساخته این را بگوید، باز هم باور نخواهم كرد، لااقل من كه از مردمان سرزمینهاى زاگرس میانى هستم این افسانه را باور نخواهم كرد، چرا كه همیشه این ابیات باستانى را از پیرمردها و پیرزنان سرزمین بختیارى شنیدهام كه:
اَنْزِیونْ وِه قُشِسِنس گِرِهْنْ اسیری
بُردِنه وِه نوكری بُرج امیری
ترجمه:
آنزانیها از قشون او اسیر گرفتند
بردند برای نوكری به قلعه امیری
زآنْزِن ری وِه آنشَن پانا سِقَنْدزْ
تامَه یرزِ او طَرف جـون بكنــه در
ترجمه:
از آنزان برای كهگیلویه رو نهاد اسکندر
تا مگر از آن طرف جان بدر كند
اَهُورا كمك كُـنه آذرِ بِرِقْنِه
اَهرِمـون دَكْ ایزَنه مُقْنَی اِچِرْنِـه
ترجمه:
اهورامزدا (خداوند) كمك كند، آتشكده آذر برزین برق میزند
اهریمن میلرزد و مقدونی جیغ میكشد و میگرید
آریو تنگْ تِكُون خودكِرده كهُ ترْ
سِقَنْدر و قْشلس اَویدِنِه چُـر
ترجمه:
آریو برزن تنگ تكاب را بخوبی با ریزش كوه از بالا گرفت
و اسکندر و لشكر او سست و بیدست و پا شدند(تنگه را بر آنها بست).
آریوی اَنْشَنی روزِس سیا كهِ
اُردیه سِقَنْدرِه میـن یكْ بـلاكِه
ترجمه:
آریو برزن سردار انشانی، روز او را (اسکندر) سیاه كرد
اردوی اسکندر به هم ریخته و همدیگر را گم كردند
سقندر وِهِ هزیمی خوار و پریشون
وه اَنشن و اتَپْ گروز ری نا وِه هندون
ترجمه:
اسکندر با گریز و فرارخوار و پریشان
از انشان با مخفیكاری، رو گذاشت به هندیان( هندیجان نه هندوستان)
كه با تگ تكاب در كهگیلویه با راههای كوهستانی آن روز 50 تا 60 كیلومتر مسافت دارد.( نه هندوستان 4 هزار كیلومتری).
زانزان تاوه انشن كهُسار مُنگَشْتْ
قلته گاه اردیس بیتا هندیون دشت
ترجمه:
از انزان تا انشان(ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) كوهستان منگشت
قتلگاه سپاه او بود تا دشت هندیجان
تا بِره هِندیون پا او وهُ دریا
بره سی وِلاتِ خُس جون كُنه صحرا
ترجمه:
از دست آریو برزن رها شود و برود هندیان(هندیجان) كه در سواحل خلیج پارس قرار دارد و از آنجا تدارك آذوقه و كشتی كند تا بتواند برود به مملكت خود مقدونیه و جان خود را نجات دهد
هندیون جون سِر دست جلوس گِرِهْدِنْ
لاشِ لاشِ آُرْدیسه پا قَلْهِ رِهْدِنْ
ترجمه:
هندیانیهای جان در كف جلوی او را گرفتند
ـ اجساد كشتههای اردوی او را، پای قلعه ریختند
پا حصار هندیون بُراز نشون زَید
پَهْلیه سقندره تیرِ كَمون زید
ترجمه:
در پای حصار هندیجان «براز» نامی، كمان خود را نشانه گرفت و پهلوی اسکندر را با تیر كمان خود زد و زخمی كرد
جونم با تیر بُراز آرش نِشون بی
سقندر مُقنی واس نیمه جون بی
ترجمه:
مرحبا بر تیراندازی تیر «بُراز» كه نشان از تیر «آرش» كمانگیر دارد
الكساندر مقدونی با این تیر نیمه جان شد «زخم سخت برداشت»
نادِنِس وه تَخْتِ چُو اُردیس وِه خواری
ری وِه ری اَفْتُو رَهْرُو رَهْدِنْ وِه زاری
نهادند او را بر تخت چوبی(تابوت) ـ تخت روان و سپاهیان او با خواری و خفت رو گذاشتند به راه غروب آفتاب( در مسیر غروب خورشید به سوی هندیجان) و با زاری رفتند
مُقنی جاهل اُوید غافل زشیرون
وه آنزان تا وه آنشن بیخوار میدون
ترجمه:
مقدونی نادان بدون توجه به شیران ایران زمین به اینجا آمد
از آنزان تا انشان (ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) در همه میدانها خوار شد
(توضیح این كه: بختیاریها معتقدند كه الكساندر مقدونی نتوانسته شاهنشاهی هخامنشی (داریوش سوم) را شكست دهد بلكه، این جوان متهور مقدونی با گروهی سرباز وارد خاك ایران شده و تا آنزان (ایذه) آمده و در آنجا شكست یافته و به هندیان (هندیجان فعلی) عقب نشسته است و در نبرد با هندیجانیان نیز مغلوب شده و با تیر و كمان شخصی بنام (براز) از اهالی هندیجان مجروح گشته و سپس عقبنشینی مینماید و در مسیر غروب خورشید به عراق میرود و در شهر (اور) جان میسپارد.)
نباید سادهانگار بود. پایه معیارهاى علمى براى سنجش اعتبار اسناد تاریخى هم كه در میان باشد، كیست كه انكار كند ارزش یك «سند مردمشناختى زنده» را در برابر یك متن مرده مغرضانه.
این، یك پرسش بزرگ است و به نظر من یافتههاى علم مردمشناسى، بیانگر تاریخ زنده مردم یك سرزمین است و بر متنهایى كه معلوم نیست چه كسى و با چه انگیزهاى و با چه دسترسى به منابعى آنها را نوشته، برترى دارد.
به هر حال، من به عنوان یك ایرانى، و به عنوان یك بختیارى از مردم زاگرس میانى به این «اسناد هویت ملى و بومى» خود افتخار مىكنم.
شما چطور؟
بگذار دیگران هر چه مىخواهند راجع به این قطعه خاك نورانى، راجع به ایران زمین بگویند.
من فقط این شعر زیباى استاد حسین پژمان بختیارى را به همه دوستداران ایران هدیه مىكنم:
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانهها را دوست دارم
نواى ناى ما گر جانگذاز ست
من این ناى و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهاى خشكش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلكش زمین را مىپرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاك
من اى مردم شما را دوست دارم
اوضاع آشفتهاى است. سندى براى شناخت تاریخ خود نداریم. اسناد مكتوب را هر چه داشتیم، براى خود اندوختند، ما بقى را هم دور ریختند!
و بعد از این همه، بیگانه براى ما تاریخ نوشت! غارتگر براى ما تاریخ نوشت. دیو براى ما تاریخ نوشت!
اما نباید باور كرد و باور نكردهایم كه شكوه ایرانى مىتواند زیر اسبانى گم شود كه صاحبانى كم قیمتتر از خود داشتند.
چه كسى تا به حال دیده كه اسناد تاریخى دشمنساخته را، با احترام برگیرند و بخوانند؟ سند ما، خاك ما است و خون نیاكان ما.
سند ما، لالایى مادران ما است كه پر از عطر گلهاى كوهستان است و سند ما خروش رودخانههاى ما است كه هنوز رام شدنى نیستند.
اینها سند افتخار ما هستند و هم اینها مىگویند كه ایرانى سرفراز بوده و هست و مقدونى گجستك نمىتوانسته ایران، این قطعه درخشان زمین را در مشت خود داشته باشد.
اگر تمام اسناد دشمنساخته این را بگوید، باز هم باور نخواهم كرد، لااقل من كه از مردمان سرزمینهاى زاگرس میانى هستم این افسانه را باور نخواهم كرد، چرا كه همیشه این ابیات باستانى را از پیرمردها و پیرزنان سرزمین بختیارى شنیدهام كه:
اَنْزِیونْ وِه قُشِسِنس گِرِهْنْ اسیری
بُردِنه وِه نوكری بُرج امیری
ترجمه:
آنزانیها از قشون او اسیر گرفتند
بردند برای نوكری به قلعه امیری
زآنْزِن ری وِه آنشَن پانا سِقَنْدزْ
تامَه یرزِ او طَرف جـون بكنــه در
ترجمه:
از آنزان برای كهگیلویه رو نهاد اسکندر
تا مگر از آن طرف جان بدر كند
اَهُورا كمك كُـنه آذرِ بِرِقْنِه
اَهرِمـون دَكْ ایزَنه مُقْنَی اِچِرْنِـه
ترجمه:
اهورامزدا (خداوند) كمك كند، آتشكده آذر برزین برق میزند
اهریمن میلرزد و مقدونی جیغ میكشد و میگرید
آریو تنگْ تِكُون خودكِرده كهُ ترْ
سِقَنْدر و قْشلس اَویدِنِه چُـر
ترجمه:
آریو برزن تنگ تكاب را بخوبی با ریزش كوه از بالا گرفت
و اسکندر و لشكر او سست و بیدست و پا شدند(تنگه را بر آنها بست).
آریوی اَنْشَنی روزِس سیا كهِ
اُردیه سِقَنْدرِه میـن یكْ بـلاكِه
ترجمه:
آریو برزن سردار انشانی، روز او را (اسکندر) سیاه كرد
اردوی اسکندر به هم ریخته و همدیگر را گم كردند
سقندر وِهِ هزیمی خوار و پریشون
وه اَنشن و اتَپْ گروز ری نا وِه هندون
ترجمه:
اسکندر با گریز و فرارخوار و پریشان
از انشان با مخفیكاری، رو گذاشت به هندیان( هندیجان نه هندوستان)
كه با تگ تكاب در كهگیلویه با راههای كوهستانی آن روز 50 تا 60 كیلومتر مسافت دارد.( نه هندوستان 4 هزار كیلومتری).
زانزان تاوه انشن كهُسار مُنگَشْتْ
قلته گاه اردیس بیتا هندیون دشت
ترجمه:
از انزان تا انشان(ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) كوهستان منگشت
قتلگاه سپاه او بود تا دشت هندیجان
تا بِره هِندیون پا او وهُ دریا
بره سی وِلاتِ خُس جون كُنه صحرا
ترجمه:
از دست آریو برزن رها شود و برود هندیان(هندیجان) كه در سواحل خلیج پارس قرار دارد و از آنجا تدارك آذوقه و كشتی كند تا بتواند برود به مملكت خود مقدونیه و جان خود را نجات دهد
هندیون جون سِر دست جلوس گِرِهْدِنْ
لاشِ لاشِ آُرْدیسه پا قَلْهِ رِهْدِنْ
ترجمه:
هندیانیهای جان در كف جلوی او را گرفتند
ـ اجساد كشتههای اردوی او را، پای قلعه ریختند
پا حصار هندیون بُراز نشون زَید
پَهْلیه سقندره تیرِ كَمون زید
ترجمه:
در پای حصار هندیجان «براز» نامی، كمان خود را نشانه گرفت و پهلوی اسکندر را با تیر كمان خود زد و زخمی كرد
جونم با تیر بُراز آرش نِشون بی
سقندر مُقنی واس نیمه جون بی
ترجمه:
مرحبا بر تیراندازی تیر «بُراز» كه نشان از تیر «آرش» كمانگیر دارد
الكساندر مقدونی با این تیر نیمه جان شد «زخم سخت برداشت»
نادِنِس وه تَخْتِ چُو اُردیس وِه خواری
ری وِه ری اَفْتُو رَهْرُو رَهْدِنْ وِه زاری
نهادند او را بر تخت چوبی(تابوت) ـ تخت روان و سپاهیان او با خواری و خفت رو گذاشتند به راه غروب آفتاب( در مسیر غروب خورشید به سوی هندیجان) و با زاری رفتند
مُقنی جاهل اُوید غافل زشیرون
وه آنزان تا وه آنشن بیخوار میدون
ترجمه:
مقدونی نادان بدون توجه به شیران ایران زمین به اینجا آمد
از آنزان تا انشان (ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) در همه میدانها خوار شد
(توضیح این كه: بختیاریها معتقدند كه الكساندر مقدونی نتوانسته شاهنشاهی هخامنشی (داریوش سوم) را شكست دهد بلكه، این جوان متهور مقدونی با گروهی سرباز وارد خاك ایران شده و تا آنزان (ایذه) آمده و در آنجا شكست یافته و به هندیان (هندیجان فعلی) عقب نشسته است و در نبرد با هندیجانیان نیز مغلوب شده و با تیر و كمان شخصی بنام (براز) از اهالی هندیجان مجروح گشته و سپس عقبنشینی مینماید و در مسیر غروب خورشید به عراق میرود و در شهر (اور) جان میسپارد.)
نباید سادهانگار بود. پایه معیارهاى علمى براى سنجش اعتبار اسناد تاریخى هم كه در میان باشد، كیست كه انكار كند ارزش یك «سند مردمشناختى زنده» را در برابر یك متن مرده مغرضانه.
این، یك پرسش بزرگ است و به نظر من یافتههاى علم مردمشناسى، بیانگر تاریخ زنده مردم یك سرزمین است و بر متنهایى كه معلوم نیست چه كسى و با چه انگیزهاى و با چه دسترسى به منابعى آنها را نوشته، برترى دارد.
به هر حال، من به عنوان یك ایرانى، و به عنوان یك بختیارى از مردم زاگرس میانى به این «اسناد هویت ملى و بومى» خود افتخار مىكنم.
شما چطور؟
بگذار دیگران هر چه مىخواهند راجع به این قطعه خاك نورانى، راجع به ایران زمین بگویند.
من فقط این شعر زیباى استاد حسین پژمان بختیارى را به همه دوستداران ایران هدیه مىكنم:
اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانهها را دوست دارم
نواى ناى ما گر جانگذاز ست
من این ناى و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوایش دلنشین نیست
من این آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهاى خشكش
من این فرسوده پا را دوست دارم
من این دلكش زمین را مىپرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاك
من اى مردم شما را دوست دارم
به نقل از www.sharifnews.com