تاریخ حمدانی و خاستگاهش قبیله ی آل کثیر

sohrab

Active member
از خانم مری قراگوزلو یادداشت جالبی به زبان انگلیسی با عنوان
"History of the Hamdani and its orgins from the Al-e-Kassir tribe" باقیمانده که در کار تحقیق پیرامون قبایل پرورش دهنده اسب اصیل خوزستان http://www.horse.ir/fa/index.php/topic,4300.0.html به عنوان هسته موضوع قبیله آل کثیر استفاده می شود. این یادداشت به تدریج ترجمه می شود و بعد از ارسال هر قسمت، مطالب تکمیلی مرتبط که حاصل استفاده از منابع مختلف و مصاحبه با افراد آگاه است اضافه می شود. از شما دوستان عزیز هم دعوت می شود در تکمیل این تحقیق یاری کنید.




*در این مرحله فقط به گردآوری اطلاعات پرداخته میشود. لطفا جستجو را بر اساس لغات کلیدی اعلام شده، انجام داده و حتما منبع اطلاعات را ذکر کنید.
 

sohrab

Active member
قسمت اول#

تاریخ شیوخ آل کثیر:

شیخ کنونی – شیخ حاجات
1-فرزند شیخ بندر
2-فرزند شیخ فرحان
3-فرزند شیخ اسد
4-فرزند شیخ حاشی
5-فرزند شیخ کوت
6-فرزند شیخ گاطع
7-فرزند شیخ سعد
8-فرزند شیخ فارس
9-فرزند شیخ خنیفر
10-فرزند شیخ ناصر

گفته میشود بنیانگذار این خاندان، پسرعموی جعفر برامکه، وزیر دربار هارون الرشید بوده است. خاندان برامکه که در زمان خود فوق العاده قدرتمند و مشهور بودند، همگی به فرمان هارون الرشید خلیفه عباسی به قتل رسیدند.از جمله عباسه خواهر جعفر (که به اعتقاد من، خود همسر هارون بود.) داستان چگونگی فرار از مرگ پسر عمویی که پایه گذار خاندان آل کثیر می شود، جالب است.
چند سال قبل از قتل عام برامکه، هارون الرشید همراه با جعفر، در باغ پسر عمویش در حال قدم زدن بود که اناری در بالای درخت توجه هارون را جلب کرد و از جعفر خواست آن را برایش بچیند. هارون خم شد و جعفر با ایستادن بر پشتش انار را از درخت چید و به او داد. پسر عمو این صحنه را دید. وقتی هارون الرشید و جعفر داشتند باغ را ترک میکردند، پسر عمو با یک قلم و کاغذ به دنبال آنها رفت و از هارون خواست پای نوشته ای با این مضمون را امضا کند که : " پسر عموی جعفر از خاندان برامکه نیست." هارون از این درخواست، متعجب و ناراحت شد چون او بود که خاندان برامکه را به این درجه و مقام رسانده بود. به هر حال جعفر متن را نوشت و هارون آن را امضا کرد.
بعدها وقتی هارون الرشید فرمان قتل همه ی کسانی که نام برمکی داشتند را صادر کرد، پسر عموی جعفر با این کاغذ جان سالم به در برد. هارون از او پرسید چه چیزی باعث شد آن درخواست را از من کنی؟ پاسخ داد: وقتی شاهد صحنه ای بودم که جعفر بر پشت تو پا می گذارد و بالا می رود، فهمیدم جعفر خودش را خیلی بالا کشیده و به زودی سقوط خواهد کرد. (یک ضرب المثل فارسی می گوید فواره وقتی به بالا ترین نقطه اوجش می رسد، سقوط می کند.)
 

sohrab

Active member
جستجو برای :
-شیوخ آل کثیر
-جعفر برامکه
-هارون الرشید+کشتار برامکه



---------------------------------------------------------------------------------

* به نقل از وبلاگ قبیله آل کثیر تاریخچه این قبیله و قسمتی از شجره نامه بزرگانش را میگذارم.
مری خانم رابطه ی همه شیوخ را پدر-فرزندی ذکر کرده که صحیح نیست.



آل كثير

آل كثيركه به لهجه محلي بدانان ((آل چثير)) نيزمي گويند ازقبيله هايي است كه درنخستين سال هاي بنياد گذاري خاندان مشعشع به اين منطقه آمدند. آنان مدتي دراهوازدرحاشيه رود كارون مي زيستند وسپس درمنطقه جنوب شوشترودزفول وشمال رودخانه هاي كرخه ودزمسكن گزيدند. آل كثيرطي درازناي تاريخ- بسته به استواري يا ضعف حكومت مركزي- قدرت يافته بارها برشوشترودزفول دست يافتند واميرنشين آل كثيررادرخاورخوزستان پديد آوردند. اميرنشين جنگ هاي بسياري با اميرنشين مشعشع داشت كه گاهي غالب و گاهي مغلوب آن ميشد.مهمترين رخدادهاي تاريخي ميان اين دو امير نشين را ياد آور مي شويم:1-در سال ((1111.ه)) مولا هيبت از فرمانروايان حويزه به قصد پناهندگي نزد اميرنشين آل كثير به شوشتر رفت.آل كثير به وي ياري رساندند.قبيله هاي حويزه كه وضع را چنين ديدندمولا فرج الله هماورد وي را تنها گذاشتند.

2-در سال ((1161.ه))قبيله آل كثير بر زد مولا مطلب بن محمد قيام كردند.مولا موفق به سركوب قيام نشد و با آنان در ((سرخكان))در نزديكي شوشتر رو به رو شد.پس از نبردي خونين مولا مطلب عقب نشست و به حويزه باز گشت و آل كثير بر شوشتر و دزفول دست يافتند.

3-مولا مطلب در سال((1165.ه))بار ديگر با لشكريان آل كثير رو در رو شد.آل كثير در آن هنگام شوشتر و فرمانرواي آن شهر ((عباس قلي خان))را در محاصره خود داشتند.پس از شنيدن خبر لشكر كشي مشعشعيان شوشتر را ترك كردند و به مصاف آنان شتافتند.اين جنگ 4 ماه به درازا كشيدكه سرنجام هيچ يك ازدو طرف به پيروزي دست نيافتند و مشعشعيان مجبور به بازگشت شدند.آل كثير در اين دوران ملوك الطوايفي تلاش داشتند با جنگ و نبرد با امير نشين هاي همسايه قدرت خود را تحكيم بخشند اما نه آل كثير نه بني طرف هيچ گاه نتوانستند مانند كعبيان يا مشعشعيان حكومتهايي استوار با نهادهاي ويژه يك دولت_حكومت زندان يا نهادهايي حقوقي و قانوني كه لازمه آن است به وجود مي آورند.در مورد آل كثير دوره كوتاه فرمانروايي شيخ حداد را بايد مستثني كرد.آل كثير به هنگام برپايي امير نشين كعب با شيوخ اين امير نشين يعني البوناصر كه در منطقه دورق فرمانروايي داشتند بارها جنگيدند و از گسترش امير نشين آنان ممانعت كردند.سيد احمد كسروي در تاريخ پانصد ساله خوزستان مي نويسد:در سال ((1265 ه_1849م))همزمان با قدرت يافتن حاج جابرمرداو_پدر شيخ خزعل_در فيليه.شيخ حداد بن فارس رئيس قبيله آل كثير خود را پادشاه شوشتر و دزفول خواند و فرمانبردار شيخ جابر نشد.همزمان شيخ ((مهاوي))رئيس قبيله بني طرف و شيخ طلال رئيس قبيله باوي نيز فرمانروايي آغاز كردند.اما شيخ خذعل فرزند حاج جابر كه قدرت بسياري يافته بود همه اين قبايل را به زير سلطه خود در آورد و شيوخ نا فرمان را به زندان انداخت يا سركوب كرد. قبيله آل كثيردرجنگ اول جهاني- همچون قبيله هاي بني طرف بني كعب زرگان وباويه- به فتواي علماي نجف دركنارتركان عثماني قرارگرفتند وبرضد انگليسي هاجنگيدند. ترهاي اين قبيله فراوان اند .افراد اين قبيله درروستاها به كشاورزي و دامداري مشغولند .

بخش اعظم كارگران طرح نيشكر هفت تپه وكار خانه هاي وابسته به آن را افراد اين قبيله تشكيل مي دهد. علامه دهخدا دو عشيره (( عنافجه )) و (( ضياغم )) ضيغمي ها را جزو قبيله بزرگ آل كثير آورده است . سه خاندان عمده ديگر آل كثير (( بيت سعد )) (( بيت كريم )) يا چريم و (( بيت ناصر )) هستند. طايفه خنيفري وابسته به بيت كريم است و خنيفرجد اين خاندان است.شاه حداد از خاندان (بيت سعد)بود.تيره هاي بيت كريم عبارتند از الف بيت مشعل ب بيت عبدالشيخ ج بيت امساعد السحاب د بيت غانم الشبيب عشيره هاي وابسته يا هم پيمان با بيت كريم:1-ديالم 2-زبيد 3-نيس 4-البوحمدان 5-بني نعامه 6-كرخيه 7-صعابره 8-ملايين

( برگرفته از کتاب تاریخ عشایر عرب خوزستان از آقای یوسف عزیزی )
 

پیوست ها

  • 660k27q.jpg
    660k27q.jpg
    73.5 کیلوبایت · بازدیدها: 20
  • 660k27q.jpg
    660k27q.jpg
    73.5 کیلوبایت · بازدیدها: 15

alkasir

New member
با سلام و عرض ادب خدمت سهراب عزیز
مطلبی که راجع به تاریخ آل کثیر ذکر کردید که نسب آنها به برامکه میرسد کاملاً غلط و نادرست است لطفا آن قسمت را ویرایش و یا حذف کنید.مطلبی که در رابطه با شیخ حسن آل کثیر که مورد نیاز شما بود را تهیه و در حال ویرایش می باشد.مطالبی را که برای شما در رابطه با شیخ حاجات فرستادیم را در وبسایت قرار دادید؟
با تشکر
 

sohrab

Active member
درود بر قاسم عزیز

مطلبی که آمد، ترجمه نوشته ای از خانم قراگوزلو بود و الزاما صحیح نیست. (در مرحله جمع آوری اطلاعات هستیم) .خواهش میکنم شما در مورد پیشینه ی قبیله آل کثیر بنویسید.

مطالبی که شما زحمت تهیه اش را کشیدید را به موقعش به این تاپیک اضافه میکنیم. ولی لینک آدرس وبلاگتان را اینجا میگذارم که دوستان علاقمند استفاده کنند. http://alkasir.blogfa.com/

با تشکر از همکاری شما
 

fatima

Member
alkasir گفت:
با سلام و عرض ادب خدمت سهراب عزیز
مطلبی که راجع به تاریخ آل کثیر ذکر کردید که نسب آنها به برامکه میرسد کاملاً غلط و نادرست است لطفا آن قسمت را ویرایش و یا حذف کنید.
اتفاقا من هم همینو میخواستم بگم. چون برامکه خاندانی ایرانی الاصل(خراسانی) هستند که در ایجاد حکومت عباسیان نقش مهمی داشتند در حالی که آل کثیر خاندانی عرب هستند. هرچند که غیر از منطقه عرب جنوب ایران، اقوام و ایل های عرب به مناطق مرکزی ایران کوچ کرده و با اقوام ایرانی آمیخته شدند مثل خمسه که یکی دو ایل آن ایل عرب هستند که البته الان دیگه کاملا در اقوام ایرانی استحاله شدند. یا مثلا مناطقی در استان فارس که البته اونا هم کاملا استحاله شدند
 

sohrab

Active member
پس یک جستجو کنید در مورد تشکیل قبیله آل کثیر و اینکه در زمان مشعشعیان از کجا به حاشیه رود کارون آمدند.
 

fatima

Member
سهراب گفت:
پس یک جستجو کنید در مورد تشکیل قبیله آل کثیر و اینکه در زمان مشعشعیان از کجا به حاشیه رود کارون آمدند.
منظورتون رو دقیقا متوجه نشدم. یعنی حرفم نادرسته یا سوال کردید؟
 

alkasir

New member
با سلام و عرض ادب
مطالبی که راجع به قبیله آل کثیر از ما حواستید در وبلاگ وجود دارد
در جواب به سوال شما باید گفت که آل کثیری ها در زمان مشعشعیان از هویزه به حاشیه کارون مهاجرت کردند و از اثار به جا مانده از این قبیله در هویزه می توان به نهر هاشم که توسط شخص هاشم آل کثیر حفر شد اشاره کرد.
مطلبی با عنوان مردی که حماسه آفرید را در سایتتان گذاشتید؟؟یا سیستم سایتتان عوض شده و باید خودمان بگذاریم؟
 

alkasir

New member
اما سهراب گفت که مطالبی را که به ایشون ارائه دادم رو دارد ویرایش می کند
یعنی من مطالبم رو خودسرانه در همین قسمت نظرات بگذارم؟
 

alkasir

New member
متاسفانه هنوز مطلب راجه به برامکه را در وبسایت شما می بینم

قسمت اول#

تاریخ شیوخ آل کثیر:

شیخ کنونی – شیخ حاجات
1-فرزند شیخ بندر
2-فرزند شیخ فرحان
3-فرزند شیخ اسد
4-فرزند شیخ حاشی
5-فرزند شیخ کوت
6-فرزند شیخ گاطع
7-فرزند شیخ سعد
8-فرزند شیخ فارس
9-فرزند شیخ خنیفر
10-فرزند شیخ ناصر
 

alkasir

New member
آلِ کَثیر، عشیرۀ عرب شیعی مذهب خوزستان، دراهواز. آبادان شوش سوسنگرد دزفول منطقۀ میاناب دز و کرخه و روستاهاي اطراف که به 3 تیرۀ بزرگ بیت کریم و بیت سعد و بيت ناصر تقسیم می‌شود.بنا به مقتضيات زمان نام خانوادگي اين قبيله به آل کثیر، الکثیر و کثیر.كثيري.خنيفر.حيدري آل كثير.ناصري.سعادتي.مساعد سلطاني.شايعي.ناصر.خنفري.بني سعد.بنياني.جم ضبط شده است. روایات بازگو شده در این نکته همداستانند که واژۀ «کثیر» كه به كثيربن مالك جد قبايل آل كثير اشاره مي كند به عنوان نام خانوادگي قبايل آل كثير انتخاب شده است. آل كثير بر اساس روايات تاريخي حدود 400 سال قبل ازورود اسلام به ايران از ساكنان اوليه سرزمين اهواز بودند.و بنا به رواياتي علت نام گذاري اهواز(احواز)به اين علت بود كه سه قبيله بزرگ به نامهاي قبيله آل كثير و قبيله بنومره و قبيله بنوالعم ساكن بودند و هر كدام مقداري از سرزمين احواز را در اختيار داشتند و اين مقدار را حوز مي نامند كه جمع آن را اهواز(احواز)گفتند.(حوز به معني حيازت محدوده).آل کثیر در زمان صفویه مطرح بودند و داراي ارتباطات و مكاتبات با ملوك سلسله صفوي بودند. در میان قبایل عرب 3 قبیله می‌توان یافت که با آل کثیر همنامند: نخست قبیلۀ کثیرحضرموت و در همدان الجوف در يمن، به‌ویژه یکی از بطنهای آن به نام بنی‌کثیر (کحاله، 3/978)، دو دیگر قبیلۀ فضول جنوب نجد که به 2 تیرۀ فضل و کثیر تقسیم می‌شود و نسب آن بر پایۀ یک روایت مبهم به بنی‌لام باز می‌گردد (لاریمر، ii(a)/510). بنی‌لام از عشایرشناخته شدۀ خوزستان است. سه دیگر، بنی ابی‌کثیر است که بطنی از لواتۀ بربر است (سویدی، 103) بنا به روایتی آل کثیر شاخه‌ای از عشیرۀ آل فضل است (تحقیقات محلی موسسه آل كثير) شمار زيادي از قبيله آل كثير در كشورهاي عمان وعربستان سعودي در مكه و اطراف آن و در مدينه منوره و... نيز ساكنند. برپایۀ این روایت، حُنَیْفِر نخستین نیای بیاد ماندۀ عشیره،و به دليل باهوشي وچابكي مورد توجه دستگاه حکومت مشعشعیان برخوردار شد و کار گردآوری مالیات منطقۀ میاناب به وی واگذار گردید. خنیفر با دختر یکی از شیوخ بنی‌خالد ازدواج کرد و دارای فرزندی به نام ناصرشد. در منطقۀ میاناب طوایفی چند همچون معلّی، روس عُلَیْم (شامل زُهَیْریّه)،طُرَیْف،ظَبّه(ازبنی‌خالد)، عنافِجه، عبدالخان و مهدیه می‌زیستند. هنگامی که مسألۀ اشتقاق نهرهرموشی كه حفر آن بوسيله خنيفر از کرخه پیش آمد، طایفۀ معلی که از همه نیرومندتر بود، از چیرگی خنیفر بر زمینهای پیرامون بیمناک شد و به دستیاری روس غلیم او را سر به نیست کرد. سپس ناصر، شیوخ این طوایف را به کین‌خواهی پدر کشت و با پشتیبانی فرمانروای مشعشعی، ریاست آنان را به عهده گرفت (تحقيقات موسسه آل كثير). عزاوی گفته است: «تنها در روزگار صادق‌خان زند و طی درگیریهای وی با عشیرۀ منتفق است که با نام آل کثیر برخورد می‌کنیم (عشائر...، 4/195)، اما نام این عشیره نخستین‌بار در رویدادهای اواخر دوران صفویه و مشخصاً در جریان صفی میرزا دیده می‌شود. در این هنگام ریاست عشیره با شیخ فارِس فرزند ناصر و نوۀ خنیفر بود. به دنبال حملۀ افغانها به ایران و تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوی (1105-113ق/1694-1723م) کسان بسیاری به ادعای پادشاهی و شاهزادگی برخاستند و بدین‌سان ملوک‌الطوایفی فراگیر شد (استرابادی، 2-3؛ کوهمره‌ای، 478).در 1137ق/1724م شخصی به نام صفی میرزای ثانی وابسته به طایفۀ کرانی خلیل‌آباد بختیاری (ناحیه‌ای در اطراف الیگودرز) خود را فرزند شاه سلطان حسین خواند و به یاری سران ایلها و عشایر محال شوشتر و کوهگیلویه به فرمانروایی پرداخت،اما شاه طهماسب نامه‌ای در تکذیب ادعای او فرستاد. از این‌رو، سران بختیاری صفی میرزا را به زندان انداختند، اما مردم به سبب ناخشنودی از ابوالفتح خان (حاکم شوشتر)، و به هواخواهی صفی میرزا سر به شورش برداشتند و در نتیجه صفیمیرزا آزاد شد و با هواخواهانش به کوههای بختیاری پناه برد و سرانجام در محرم 1140ق/اوت 1727م در دهدشت (از دهستان بویر احمدی سردسیر بخش کوهگیلویۀ شهرستان بهبهان) به فرمان طهماسب قلی‌خان (نادرشاه) کشته شد. طی 2 سال قدرت صفی میرزا، حکومت شوشتر با شیخ فارِس آل کثیر بود و اسفندیار بیک کارگزاری او را به عهده داشت (جزایری، 90-92). نادر به پاداش دستیاری کلبعلی خان پسر مهرعلیخان در کشتن صفی میرزا، فرمان حکومت شوشتر را به نام او نوشت، اما اقتدارآل کثیر از آشکار شدن این فرمان جلوگیری کرد و تا 1142ق/1729م که نادرشاه به خوزستان آمد، اسفندیاربیک همچنان به کارگزاری شیخ فارِس به شوشتر فرمان می‌راند (جزایری، 112؛ کسروی، 100). بدین‌سان، آل کثیر درمنطقۀ میاناب وشهرهای دزفول و شوشتر از اقتداری برخوردار شد که تنها پس از بالا گرفتن کارشیخ خَزعَل (1279-1355ق/1862-1936م) آن را از دست داد.در 1146ق/1733م پس از شکست نادر از توپال عثمان پاشا، محمدخان بلوچ حاکم کوهگیلویه و دزفول و شوشتر، به کمک ابوالفتح خان، حاکم پیشین شوشتر، آوازه در داد که نادر برای دومین بار شکست خورده و گم شده است (جزایری، 116، 117). او مردم شوشتر و برخی شیوخ را با خود همداستان کرد و حکومت کوهگیلویه را به شیخ فارِس آل كثير سپرد (استرابادی، 220). نادر، محمدحسین خان سردار را به سرکوب شیخ فارِس که در قلعۀ خود به مخالفت سنگر گرفته بود، فرستاد. پس از آنکه محمدخان را در بند شولستان شکست داد (گلستانه، 376)، شیخ فارِس و تنی چند از شیوخ عرب خواستار امان شدند. نادر فرمان داد که که شیوخ را همراه با فرزندان شیخ فارِس از راه خرم‌آباد به استرآباد بکوچانند (استرابادی، 226).پس از کشته شدن نادر (1160ق/1147م)، بار دیگر آشفتگی ایران را فرا گرفت. علی قلی‌خان برادرزادۀ نادرشاه با نام عادلشاه به پادشاهی نشست و حکومت هویزه (حويزه) را به مولی مُطْلِب خان مشعشعی و حکومت شوشتر را به عباس قلی‌خان واگذاشت(جزایری، 126). در این دوره بود که آل کثیر نیرومند شدند و بر بخش خاوری خوزستان دست یافتند و کشمکش آنان با مولی مطلب و دیگران آغاز شد (کسروی.111). مطلب خان برای پیشگیری از گسترش اقتدار آل کثیر تصمیم به گوشمال شیخ محمد بن فارِس و دیگر شیوخ عشیره گرفت، اما در جنگی که روی داد، مولی مطلب درسرخکان، نزدیک شوشتر شکست خورد و به هویزه بازگشت (جزایری، 127). آل کثیر ازاین پیروزی دلیرتر شدند و بر همۀ سرزمینهای پیرامون شوشتر و دزفول تسلط یافتند. در 1161ق/1747م پس از آنکه ابراهیم خان برادر خود، عادلشاه را مغلوب کرد، حاکم جدیدی به شوشتر فرستاد، اما مردم از سختگیری وی به شیوخ عرب پناه بردند و اهالی دزفول نیز محمدرضا بیک حاکم شهر را بیرون راندند. محمدرضا بیک به شیوخ آل کثیر پیوست و ایشان نیابت شوشتر را به او واگذاشتند. (همو، 128).در این دوران آل کثیر با بختیاریها گونه‌ای هم‌پیمانی داشتند، زیرا هنگامی که شاه مرادبیک از افشار گَنْدَزْلو به حکومت شوشتر دزفول رسید، آل کثیر به پشتیبانی از محمدرضا بیک در نزدیکی قلعۀ بیدرویه بروجرد بر او حمله بردند ودستگیرش کردند و او را در میان عشیره به بند کشیدند، اما شاه مرادبیک گریخت وبه خانۀ برادرش نوروزخان در محله گَرْگَرْ (محلۀ حیدریها) پناه برد. شیخ آل کثیر نیز به یاری مردم محلۀ دستوا (نعمتیها) به بیرون راندن وی برخاست.سرانجام پس از جنگ درعقیلی (دهستانی پیرامون شوشتر) هواخواهان شاه مرادبیک شکست خوردند و شیخ آل کثیرهمچون پیش، حکومت شهر را به محمدرضا بیک سپرد (همو،129).پس از ابراهیم شاه، شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی در 1162ق/1748م در خراسان به پادشهای نشست و فرمان حکومت ایالت شوشتر را به نام محمدرضا بیک نوشت. شیخ سعد آل كثير ناخشنود شد و با مردم محلۀ گرگر به محاصرۀ دستوا پرداخت، اما پادشاه جدید،شاه اسماعیل سوم معروف به ید ابوتراب (1163-1165ق/1749-1751م) فرمان حکمرانی را به نام شیخ سعد فرستاد. این کشمکش سرانجام به مصالحه انجامید و شیخ سعدحکومت را به محمدرضا بیک واگذاشت (همو، 130، 131).در صفر 1164ق/دسامبر 1750م عباس قلی‌خان که در محال پشتکوه فیلی اقامت داشت،به دزفول بازگشت و مردم شهر با او همداستان شدند (جزایری، 145، 146) و مهرعلیخان که تا آن هنگام حاکم شهر بود گریخت و در قلعۀ بندبار جای گرفت. شیخ حَرْب فرزند کریم از شیوخ کثیر که با مهرعلیخان خویشاوندی داشت، شیخ سعد ودیگر شیوخ آل کثیر را به پشتیبانی از او به محاصرۀ دزفول کشاند. در این میان مولی طلب همراه با شیوخ آل سلطان به قصد سرکوب آل کثیر به کنار کرخه آمد وچندی بعد عباس قلی‌خان نیز به او پیوست. در این جنگ که 4 ماه به درازا کشید،گروهی کشته شدند، اما کار به مصالحه انجامید، با این حال، دو طرف چند باردیگر نیز به کشمکش برخاستند. جزایری نوشته است که شیخ سعد در 1167ق/1753م درهویزه زندانی بود (ص 202).در 1165ق/1751م میان شیوخ آل کثیر اختلاف افتاد و شیخ ناصر فرزند کریم به کمک شیخ مطلبی برادر شیخ سعد به ریاست عشیره رسید (همو، 187). در این میانه جنگهایی به پا شد و شیخ طَعّان برادر شیخ ناصر و شیخ سالم بن حرب برادرزادۀ او کشته شدند. در همین هنگام شخصی به نام سلطان حسین میرزا که خود را فرزند شاه طهماسب می‌خواند، در عراق پدیدار شد. علیمردان خان بختیاری به پشتیبانی از او برخاست و نامه‌ای به شیخ ناصر نوشت و خواستار پشتیبانی او شد، اما شیخ ناصر اعتنایی نکرد (همو، 190، 191). سرانجام پس از جنگی که میان کریم خان زند و علیمردان روی داد و به پیروزی کریم‌خان انجامید، شیخ سعد کاملاً مغلوب شد وبه شیوخ آل خمیس پناه برد و هواخواهانش پراکنده شدند. اهالی دزفول و شوشترنیز ریاست شیخ ناصر را پذیرفتند. تنها ماندن علیمردان، مایۀ گسیختگی پیوند او با آل کثیر شد، اما هر دو همچنان دشمن کریم‌خان ماندند.پس از آنکه کریم خان بر بخش عمده‌ای از ایران دست یافت، سیزعلی خان خواهرزادۀ خود را به حکومت فیلی و خوزستان فرستاد، اما او در جنگی که در 1175ق/1761م روی داد، به دست شیخ عَلوان فرزند سعد کشته شد (نامی، 109، 110). در1176ق/1762م که زکی‌خان پسرعموی کریم خان بر او شورید، به آل کثیر روی آورد و آنان به نشانۀ دشمنی با کریم خان زند او را پذیرا شدند (همو، 123، 124). بازدر 1176ق/1762م نظرعلی خان که از سوی کریم خان برای سرکوب بنی‌لام به دزفول رفته بود، در بازگشت با عربهای آل کثیر روبه‌رو شد و دارایی آنان را چاپید وغنیمت بسیار گرفت (همو، 129، 130). از این‌رو به دشواری می‌توان نقل عزاوی را پذیرفت که نوشته است در نبرد ابی حلانه، عشیرۀ آل کثیر به سرکردگی شیخ علوان در کنار سربازان صادق‌خان بر ضد منتفق جنگید (تاریخ العراق، 6/80).در آغاز حکومت قاجاریان، خوزستان به چندین بخش تقسیم شده بود. آل کثیر،خاندان مشعشع و کعبیان هریک جداگانه به سر می‌بردند و پروایی از اقامحمدخان قاجار نداشتند (کسروی، 149). همزمان با مرگ محمدشاه قاجار در 1264ق/1847م دربیش‌تر نواحی ایران شورش بر پا بود و شیوخ عرب در همه جای خوزستان به نافرمانی پرداختند. از جمله شیخ حداد رئیس عشیرۀ آل کثیر خود را در منطقۀ دزفول و شوشتر شاه خواند و به نام خود سکه زد. مولی عبداللـه مشعشعی با گروهی از عشایر بنی ساله، با وی و عنافجه (عنافقه) به سرکوب شاه حداد به دزفول رفت. به دنبال جنگی سخت، شیخ حداد به دست عشایر عنافجه دستگیر شد. مولی عبداللـه چند روزی او را در هویزه نگه داشت و سپس به خرم‌آباد فرستاد، اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان گریخت و به دزفول بازگشت (قائم مقامی، 16) و در دژ سلاسل نشیمن گرفت و از مردم مالیات خواست. در 1265ق/1848م میرزا قوام‌الدّین که از سادات طباطبایی بهبهان بود، با دستیاری تنی چند ازشیوخ عرب خوزستان همچون شیخ حاکم، شاه حداد، شیخ جابر، شیخ عبداللـه، و شیخ قادر به خودسری پرداخت (کسروی، 177). ناصرالدّین شاه عموی خود اردشیر میرزا را به حکومت لرستان و خوزستان فرستاد و او آشوبگران دزفول و شوشتر را دستگیرکرد و به تهران روانه ساخت و سردار سپاه خود سلیمان خان میرزا را به گوشمال میرزا قوام‌الدّین و شیوخ عرب و سران بختیاری گسیل داشت. سلیمان خان حداد شاه و شیخ جابر را دستگیر کرد و در قلعۀ سلاسل شوشتر به بند کشید و سپس به تهران برد (سپهر، 3/346). چنین می‌نماید که عشیرۀ آل کثیر پس از دستگیری شاه حداد تا مدتی فرماندار دولت بود، زیرا در 1267ق/1850م زمانی که خانلر میرزای احتشام‌الدّوله به حکومت لرستان و خوزستان رسید، 500 تن از سواران آل کثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عربهای بنی‌لام پناه برده بودند، به اردوی احتشام‌الدّوله پیوستند (همو، 4/24؛ هدایت، 10/517).اوج‌گیری قدرت شیخ خزعل، وضع عشایر خوزستان را دیگرگون کرد و هیچ ‌یک از عشایرعرب از سرکوب و دست‌اندازی وی در امان نماند. خزعل پس از کشتن برادرش شیخ مزعل در 1315ق/1897م نخست فلاحیه (شادگان) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیرفرمان خود درآورد. تنها آل کثیر به ریاست فرحان بن اسد در پیرامون شوشتر و حیدربن علی بن غافل در پیرامون دزفول به فرمانبرداری از او تن در نداده بودند(جزایری، 237). انقلاب مشروطه در 1324ق/1906م و ناتوانی حکومت مرکزی، شیخ خزعل را به سودای پادشاهی خوزستان انداخت. از این ‌رو برای فرمانبردار ساختن آل کثیر از اختلاف میان شیخ فرحان و طاهر عظیم، مستأخر دهستان عقیلی، وآزمندی بختیاریها نسبت نسبت به زمینهای آل کثیر، سود جست و در نهان با خانهای بختیاری به توافق رسید. بر پایۀ این توافق، املاک آل کثیر در برابرسركوب شیخ فرحان به خزعل واگذار شد. خزعل برای تضعیف شیخ فرحان، از 2 طایفۀ کعب دبیس و کعب السّطاطله که میان دزفول و شوشتر اقامت داشتند و با آل کثیرهم‌پیمان بودند، بهره گرفت و آنان را به سرکشی برانگیخت. از سوی دیگر لرها نیز به دستور خانها هر شب بر او شبیخون می‌زدند. فرحان ناگزیر تسلیم گشت ومتعهد شد که به خزعل مالیات بپردازد. شیخ حیدر نیز همچون عموزاده‌اش شیخ فرحان به فرمانبرداری از خزعل تن در داد (1326ق/1908م)، اما خزعل حیدر را به بند کشید و یکی از نوکران خود را در آن سامان به شیخی نشاند. از این پس فرحان آگاه در زندان و گاه آزاد به سر برد و جز بر بستگان خود ریاستی نداشت (همو،239). سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خانهای بختیاری و شیوخ عرب در 1343ق/1924م تسلیم شد.عشیرۀ آل کثیر پس از مرگ شیخ فارِس به 3 شاخۀ بزرگ بیت سعد و بیت کریم و بيت ناصر تقسیم شد که گاه همچون 3 قبیلۀ جداگانه به‌شمار می‌آمدند (فیلد، 194).(ii(b)/1618). نجم‌الملک نیز در اشاره به این عشیره از آل کثیر و بیت سعد سخن گفته است (ص 121). با اینهمه، تردیدی نیست که بیت سعد بخشی از عشیرۀ آل کثیراست و این جداسازیها از نامگذاریهای ساکنان مناطق مختلف پدید آمده است.دزفولیها بیت کریم را گاه حوشیه، گاه بیت خلف الحیدر و گاه بیت غافل می‌نامند(تحقیقات موسسه آل كثير). این جداسازی می‌تواند زاییدۀ رقابت شیوخ عشیره نیزباشد، زیرا هریک از این 2 شاخه از روابط جداگانه‌ای با حکومتهای محلی برخوردار بوده‌اند. مثلاً شیخ فرحان اسد از یک سو در پی دوستی با شیخ محمره(خرمشهر) برآمد و از سوی دیگر خواهرش را به کریم‌خان لُرِفیلی به زنی داد (تحقیقات موسسه آل كثير؛ لاریمر، ii(a) 997)، اما شیخ حیدر دخترش را به ازدواج رئیس لرهای سگوَنْد درآورده بود و خواهان آن بود که گرفتاریهای خود را با تکیه بر سگوندها و با بهره‌گیری غیرمستقیم از اقتدار والی پشتکوه برطف کند.شیخ فرحان با صاحب منصبان شوشتر نزدیکی داشت و شیخ حیدر با مقامات دزفول(همانجا). با اینهمه برخلاف نوشتۀ لاریمر (ii(b)/1620)، حیدر به بیت کریم وابسته است نه به بیت سعد.بنیاد عشیرۀ آل کثیر خاندان خنیفر است که شیوخ از آن برخاسته‌اند، اما همچون دیگر عشایر قدرتمند، طوایف دیگری نیز به واسطۀ هم‌پیمانی یا همزیستی به آن وابسته شده‌اند. علل اصلی این گونه وابستگیها را باید در ضرورت دستیابی به آب و زمین و دفاع از خود در برابر حملات قبایل دیگر جست. از این‌رو عشیرۀ ضعیف برای آنکه از زمین و آب و پشتیبانی عشیرۀ قدرتمند برخوردار شود، می‌بایست سهمی در تأمین مردان جنگی و پرداخت «فَصْل» برعهده گیرد.
خاندان خنیفر از 3 بخش بیت سعد، بیت کریم و بیت ناصر تشکیل شده است. سعد (پسر
بزرگ)، کریم (پسر میانی) و ناصر (پسر کوچک) فرزندان فارِس بن ناصربن بن خنیفرند. بنابراین، برخلاف نوشتۀ دانشنامه سعد و کریم و ناصر نبیرگان خنیفر و
برادر یکدیگرند (تحقیقات موسسه آل كثير):

1. بیت سعد: در رویدادهای تاریخی منطقه، بیت سعد همواره نقش چشمگیرتری از بیت
کریم ایفا کرده. بیت سعد به 2 شاخۀ اصلی بیت قاطع و بیت سلطان تقسیم می‌شود که هر یک دارای بخشهایی است:
الف ـ بیت قاطع: بیت منیّان، بیت عَجیل، بیت فرحان، بین سلطان، بیت عبدالحسین، بیت شایع، بیت مُطْلب، بیت مَنْهَل، بیت عَرار (عجم ساکن شوشتر وپیرامون آن)، بیت عُلَیْل عبدالسیّد.
ب ـ بیت سلطان: بیت لازم، بیت ناصر الحطّاب، بیت غَضبان، بیت فیای.ضمناً بین رَمْلی نیز جدا از بین قاطع و بیت سلطان به بیت سعد باز می‌گردد.وابستگان بیت سعد از عشایر دیگر، از این قرار است:کعب السّطالطه (که به 2 تیرۀ اصلی بیت کرم اللـه و بیت فرج اللـه تقسیم می‌شود)، دیلم الحَناتشه، زُهَیْریه، بَدْوان (شامل بیت راشد، بیت طَربوش،بنی جمیل، خسارجه یا خزارجه، خضیر)، محامید، طوایف طریف، نیس، مزرعه و آل حائی را نیز در شمار وابستگان بیت سعد آورده است (ii(b)/1619, 1620). افراد بیت سعد امروزه در روستاهای ده نو (نام قلعه‌ای که فرحان آن را ساخت)، شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج‌آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب (عقیرب)، شوره،گَلّه گَه (گَلّه‌گاه)، المُچَیْشِر (المکیشر) زندگی می‌کنند که از میان 4روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم‌ترند.

2. بیت کریم: این شاخه بیت مِشْعَل، بیت شَبیب، بیت مساعد، بیت فارس السحاب،
بیت فرحان الفارس، بیت خریبط المطلب، بیت غافل، بیت اسماعیل الغُوَیْنِم، بیت سلطان العَلی، بیت ماهورالعلی و بیت خلف الحیدر را در بر می‌گیرد. وابستگان بیت کریم از این قرار است: کعب دُبَیْس، دیلم الخَلْتَک، حمزه، معلّی، بیت کریم اکنون به‌طور عمده در روستای حَرّریاحی (نام پیشین حسین‌آباد) ساکنند که در حدود 200‘1 خانوار جمعیت دارد. افراد آن درکارخانه‌های اطراف به‌ویژه کارخانۀ نیشکر هفت‌تپه به کارگری مشغولند.روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آنها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شَرْفه .

3. بیت ناصر، این بخش، از بیت طوفان، بیت صافی، بیت ارْحَمه، بیت رِزْج، بیت مِطْلَق ابن رزج، بیت سلطان،بیت سالم، بیت مبارک، بیت مساعد، بیت مُطْلِب المِشْعَل السالم تشکیل می‌شود.افراد بیت ناصر اغلب در شوش و روستای عَلَم الهدی (نام پیشین بیت عیسی
الخُلَیْف) و پیرامون نهر شاور (در جنوب شوش) و برخی نیز در هویزه زندگی
می‌کنند. بیش‌تر ساکنان شوش در شرکت نیشکر هفت‌تپه کار می‌کنند، اما ساکنان
علم الهدی کشاورز و دامدارند .
 
بالا