♘امیرحسین♞
♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
داستان این خر که اسمش لوقی (لوری) هست طولانیه
از لرستان(خرم آباد فکر کنم) آمده
بر اثر خشکسالی حیوانات در حال مرگ بودند که صاحب فعلی لوقی که آرزو داشته از بچگی خر داشته باشه و بخاطر داشتن خر به ایران امده حتی از شوهرش قول گرفته برای خر,
به کتی خانم میسپاره که یک خر براش گیر بیاره.
چند وقت بعد کتی خانم گیر میاره و به این خانم آلمانی خبر میده تلفنی که خر رو گیر آوردم بخرمش؟
و ایشان در جواب مبگه من تا هفته دیگه ایران خواهم بود تا ببینمش و بعد بخرم
که کتی خانم میگه تا اون موقع صبر کنی مرده از گرسنگی و خشکسالی
خلاصه خر رو میخرن به قیمت 25 یورو
و میپرسه که چه رنگیه؟ میگه نمیدونم صبر کن ببنینم, و میگه تیره رنگ هست.
خر میاد تهران
میشورنش, سفید میشه(از بس کثیف بوده)
حالا این خر کنار اسبهای خارجی پانسیون میشه
و به اندازه اونا بهش احترام گذاشته میشه
وقتی صاحبش و بچه های کوچکشو میبینه سر و صدایی راه میندازه که نگو
خر همه چیز رو حس میکنه!!
دوست داشتن رو
و ارزشش برای این خانواده و اینکه شده عضوی از خانواده شان
چیپس هم میخوره
از لرستان(خرم آباد فکر کنم) آمده
بر اثر خشکسالی حیوانات در حال مرگ بودند که صاحب فعلی لوقی که آرزو داشته از بچگی خر داشته باشه و بخاطر داشتن خر به ایران امده حتی از شوهرش قول گرفته برای خر,
به کتی خانم میسپاره که یک خر براش گیر بیاره.
چند وقت بعد کتی خانم گیر میاره و به این خانم آلمانی خبر میده تلفنی که خر رو گیر آوردم بخرمش؟
و ایشان در جواب مبگه من تا هفته دیگه ایران خواهم بود تا ببینمش و بعد بخرم
که کتی خانم میگه تا اون موقع صبر کنی مرده از گرسنگی و خشکسالی
خلاصه خر رو میخرن به قیمت 25 یورو
و میپرسه که چه رنگیه؟ میگه نمیدونم صبر کن ببنینم, و میگه تیره رنگ هست.
خر میاد تهران
میشورنش, سفید میشه(از بس کثیف بوده)
حالا این خر کنار اسبهای خارجی پانسیون میشه
و به اندازه اونا بهش احترام گذاشته میشه
وقتی صاحبش و بچه های کوچکشو میبینه سر و صدایی راه میندازه که نگو
خر همه چیز رو حس میکنه!!
دوست داشتن رو
و ارزشش برای این خانواده و اینکه شده عضوی از خانواده شان
چیپس هم میخوره