سو تفاهم!

sohrab

Active member
" رییییییییییییییییییییینگ .............. رییییییییییییییییییینگ" (صدای زنگ موبایل!)

:

تو: الو؟

اون: سلام چطوری؟
تو: سلام خوبم. خوبی؟

اون: چی شد؟ رفتی اسب رو دیدی؟
تو: آآآآآره دیدمش خیلی خوب بود...

اون: به خوبی عکسش بود؟
تو: خیلی خوشم اومد. تیپ و بدن عاااالی بود مخصوصا کپل و سینه ش نقص نداشت. ولی صورت معمولی بود. اگه صادرات اوکی بشه همچین چیزایی هست که اونور مشتری داره...

اون: حیف شد 10 سال دیر رسیدیم بش. با این سن بعیده آبستن شه...
تو: نه بابا تازه 15 سالشه!...

اون: چرت گفته "غ" میشه بالای 24.
تو: نه اسم اصلیش آرزو هست.صداش میکنن غزاله. خودم کپی شناسنامشو دیدم...

اون: چند میشه خریدش؟
تو: قیمت یکم بالاس ولی خوب مالیه! ارزششو داره...

اون: پس خبرشو بده...
تو: باشه , فعلا...

اون: خدافظ!

.
.
.

"وقتی موبایلتو میذاری تو جیبت تازه متوجه چشمای از حدقه در اومده برادر راننده تاکسی میشی و استغفرالله گفتن پیرمرد بغل دستیت و خانمی که رو صندلی جلو خودشو به شدت با موبایلش مشغول کرده..."

.
.
.

- آقا.... همینجا مرسی!
 

پیوست ها

  • sss.jpg
    sss.jpg
    20.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

fatima

Member
آقا سهراب واقعا همچین خنگی زدی؟؟؟:dodgy::dodgy::dodgy::blinksmiley::blinksmiley::happysmiley::smilingsmiley::wacsmiley::dodgy::tonguesmiley:
چهره ات دیدنی بود اون موقع:biggrin:
 

مرضیه

Member
" رییییییییییییییییییییینگ .............. رییییییییییییییییییینگ" (صدای زنگ موبایل!)

:

تو: الو؟

اون: سلام چطوری؟
تو: سلام خوبم. خوبی؟

اون: چی شد؟ رفتی اسب رو دیدی؟
تو: آآآآآره دیدمش خیلی خوب بود...

اون: به خوبی عکسش بود؟
تو: خیلی خوشم اومد. تیپ و بدن عاااالی بود مخصوصا کپل و سینه ش نقص نداشت. ولی صورت معمولی بود. اگه صادرات اوکی بشه همچین چیزایی هست که اونور مشتری داره...

اون: حیف شد 10 سال دیر رسیدیم بش. با این سن بعیده آبستن شه...
تو: نه بابا تازه 15 سالشه!...

اون: چرت گفته "غ" میشه بالای 24.
تو: نه اسم اصلیش آرزو هست.صداش میکنن غزاله. خودم کپی شناسنامشو دیدم...

اون: چند میشه خریدش؟
تو: قیمت یکم بالاس ولی خوب مالیه! ارزششو داره...

اون: پس خبرشو بده...
تو: باشه , فعلا...

اون: خدافظ!

.
.
.

"وقتی موبایلتو میذاری تو جیبت تازه متوجه چشمای از حدقه در اومده برادر راننده تاکسی میشی و استغفرالله گفتن پیرمرد بغل دستیت و خانمی که رو صندلی جلو خودشو به شدت با موبایلش مشغول کرده..."

.
.
.

- آقا.... همینجا مرسی!


خیلی سوژه ی جالبی بود.:laughingsmiley:
امیر حسین به نظرم جالب میشه اگه یه جایی توی مجله جاش بدی.
 
سوژه خيلي توپيه واقعا جالب و به ياد ماندني بود...
هههههه نه خدايي توپ بود فقط فكر نميكنم براي مجله مناسب باشه...
 

mahsa

Member
خیلی جالب بود
منم یک همچین تجربه ی داشتم ولی نه تا این حد ولی جلو دوستام یکم خجالت کشیدم :sadsmiley:
من به اسبهای که باهاشون در ارتباطم دخترم و پسرم میگم یک دفعه بد ضایع شدم ولی هر کاری میکنم نمیتون نگم البته ضایع گیش بخاطر این بود که من تو هر باشگاه چندتا دختر و پسر دارم که اصولا" مالک اسبها میشه پدرشون:blushsmiley::blushsmiley:

ممنون اقا سهراب ولی خدایش حق داشتن بد فکر کنن:winksmiley02:
 

sohrab

Active member
آقا سهراب واقعا همچین خنگی زدی؟؟؟
تنه اش همین بود ولی دروغ چرا؟ (تا قبر آ آ آ آ... ) شاخ و برگش به این پرپشتی نبود:dodgy:


سهراب مواظب خودت باش.
تجارت .... جرمش سنگینه ها.:blinksmiley:

نگران نباش چند تا پارتی گردن کلفت دارم که اتفاقا شغل دومشون همینه!:coolsmiley02:
 

علی اصفهانی

Active member
موضوع مشابه :
مهندس وکیل زاده که اسبی هم نیستند میگفتند :

در فرودگاه تهران دیدم خانمی میانسال در مکالمه با موبایل میگویند :

مادره خیلی خوبه ولی دختره کپلش خیلی بهتره ...!

وقتی رسیدیم کرمان دیدم علی سیفی به پیشواز این خانم آمدند و معرفیشون کردند :

" خانم امیراصلانی مسئول فنی مسلبقه سوارکاری استقامت جام fei سیرجان "
 
موضوع مشابه :
مهندس وکیل زاده که اسبی هم نیستند میگفتند :

در فرودگاه تهران دیدم خانمی میانسال در مکالمه با موبایل میگویند :

مادره خیلی خوبه ولی دختره کپلش خیلی بهتره ...!

وقتی رسیدیم کرمان دیدم علی سیفی به پیشواز این خانم آمدند و معرفیشون کردند :

" خانم امیراصلانی مسئول فنی مسلبقه سوارکاری استقامت جام fei سیرجان "

دیگه نگی"خانمی میانسال" !
اصلا خوشش نمیاد.:rolleyessmileyanim:
 

سنا

Active member
خيلي جالب بود سهراب عجي كار خنده داري! حق داشتن تعجب كنن بنده خداها
از اين به بعد رمزي حرف بزنيم در مورد اسب!:tonguesmiley:
 
منم تو اين مايه سوتي ها زياد دادم...
ولي يه بار بد گير افتادم...
مدرسه اي كه من ميرم خيلي مذهبيه و اكثر دانش آموزان اونجا اخلاق خيلي بدي دارن...از اين آدمايي هستن كه هركاري ميخوان ميكنن ولي واسه بقيه عيب ميدونن و خيلي هم زود قضاوت ميكنن (سوء تفاهم نشه ها اوناييشون كه واقعا با ايمانن خيلي هم خوبن من منظورم ادماي جانماز آبكشه!!)...
يه روز من و دوستم توي حياط نشسته بوديم و درباره اسب براش توضيح ميدادم و حرفاي اسبي ميزديم بحث ساني كره اسب نر من بود كه دوستم يه حرفي زد درباره اسبم و من به شوخي خواستم بگم عصباني شدم و بلند سرش داد زدم (البته بي اختيار وگرنه داد نميزدم) و گفتم چيكار داري پسر مردمو عزيز منه حق نداري بهش توهين كني!!
و بعد ديدم همه دختراي حياط دارن به من نگاه ميكنن من خيلي عادي از نگاهاشون گذشتم و به دوستم كه ميخنديد نگاه كردم و به بحثمون ادامه داديم...
به دلايلي دخترايي كه يه كمم پاشون تو دفتر مدرسه گيره رو من خيلي زومن و هميشه شر به پا ميكنن و سر همينم دفتر مدرسه هم روي من زومه...
چند روزي گذشت و من حس كردم رفتار بعضي ها توي مدرسه كه با من رابطه صميمانه داشتن تغيير كرده تا اينكه شر جديد شروع شد و گير دادن به من كه تو د.و.س.ت.پ.س.ر داري و از تو بعيده و از تو ديگه انتظار نداشتيم و اينا حرفا و من كه نميدونستم قضيه چيه گيج و كلافه از حرفايي كه به من ميزدن تا اينكه فهميدم فلاني و فلاني و فلاني رفتن زيراب زدن و من كه نميدونستم رو چه حسابه حرفشون تا اينكه همون دوستم حدس زد به خاطر اون حرف خودم بوده و خداروشكر از اونجايي كه دفتر مدرسه از اسبي بودن من مطلع بودن بي خيال يقه مبارك من شدن كه البته تو اين جريان ها به كوتاه بودن مقنعه اينجانب گير دادن و دفتر انظباطي من خالي از توجه نموند!!
 
بالا