شیطنت مامانم

kahar

Member
این خاطره سواری مامانم تو دوران نوجوانیشه .

در زمانهای نه چندان قدیم ،یه روز مامانم بدور از چشم پدرش میره تو اصطبل و اسب محبوب پدربزرگم(صبا) که نمی زاشت هر کسی سوارش بشه رو می دزده .

سوارش میشه و به تاخت از محوطه ویلا دور میشه .

مامانم می گه انقدر غرق سواری و لذت بردن از گشت و گذار با صبا بودم که هم زمان و مکان رو فراموش کردم .

تا اینکه فهمیدم که خیلی دیر کردم و باید برگردم .

از اون طرف خانوداش بعد از کلی گشتن دنبال دختر شیطونشون و صبا فهمیدن که موضوع چیه !!!!!!

مامانم هم که بلاخره رضایت داده بود برگرده در حالی که به تاخت برمی گشت اسبش با صدای پارس سگ رم کردو مامانم

رو انداخت زمین و باعث شد لباس مامانم پاره و بدنش زخمی شه .

بااین اتفاق مامانم با حال زار خودشو به خونه می رسونه .

تو خونه هم هه منتظزش بودن که دعواش کنن اما با دیدن این حالتش دلشون سوخت و کاریش نداشتن.

مامانم با تعریف کردن این خاطره می گه هنوز لذت اون سواریه یواشکی و زمین خوردن رو بعد از گذشت سالها حس
می کنم .
 

kahar

Member
منم مثل مامانم شیطونم :D :D اما تا حالا هیچ وقت یواشکی هیچ کار نکردم .

همیشه کارام با هماهنگیه همون مامان شیطون بوده ;)
 

فربود

Active member
شاید اگر من هم جای ایشون بودم همون کار رو میکردم چون اگه میفهمیدند دیگه نمیگذاشتن که با اون اسب سواری کنه مگه این طور نیست ؟.
 

♘امیرحسین♞

♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
تو خونه هم هه منتظزش بودن که دعواش کنن اما با دیدن این حالتش دلشون سوخت و کاریش نداشتن.

جالب تریتن نکته مطلب همینه با اون ضربه شدیدی که ازروی اسب افتاده و زخمی شده خوردن کتک مفصل دیگه خیلی دردناک تره
عجب شانسی اوردن از بابت کتکه
ولی سواری ازاد هرجایی به نظر من خوب نیست
 

kahar

Member
دقیقا ایشون هم معتقدن که تمام بلایایی که اون اتفاق افتاد، می ارزید به اینکه تنهایی و آزاد با اسبی که همه دوستش داشتن سواری کنن .

مامان می گن :بعد از اون روز تا مدتها اجازه نداشتم به صبا نزدیک شم .در ضمن با اون زمین خوردن مدتی هم به استراحت و

تجدید قوا مشغول بودن .

من وقتی این خاطره رو شنیدم با دیدن برق خوشحالی و لذت در چشمان مامان فهمیدم تو عمرش انقدر لذت نبرده بود.
 

Vagner

Member
های جوونی کجایی که یادت بخیر!!!!!!بیایید قدر دوران جوونی رو بدونیمو تا می تونیم یوا شکی شیطونی کنیم ::)
 
بالا