صداي پاي اسب را بخوان

ناشناس

Active member
صداي پاي اسب را بخوان
يک شخص وارد تيمارستان مي شود و ديوانه اي کتاب به دست مي بيند



به او مي گويد چرا تو را به اينجا آوردند



مي گويد: من سيصد صفحه کتاب نوشتم اما من مي خواستم آنرا چاپ کنم که از من ايراد گرفتند و نگذاشتند من کتابم را به چاپ برسانم



-:مگر چه شده؟نام کتابت چيست؟



-:صداي پاي اسب.



-:صفحه اولش را بخوان.



-:باشه



پيتيکو پيتيکو پيتيکو پيتيکو پيتيکو .......



-:صفحه ي 267 را بخوان



-:باشه

پيتيکو پيتيکو پيتيکو پيتيکو پيتيکو .......
 

narges

Member
جای تفکر داره اونی که کتاب و نوشته دیونه نبوده اونهایی که نمی فهمند و دیگران و دیوانه می پندارن دیوانه هستن
 

sohrab

Active member
300 صفحه پای اسب؟ عجب کتاب وزینی!!!
اگر من ناشر بودم جلد های دوم و سومش را هم چاپ می کردم.
 

cruz

Member
چه کتاب ارزشمندی . اگه خبر دیگه ای از کتاب دارید بزارید استفاده کنیم
 

shabdiz

Member
narges گفت:
جای تفکر داره اونی که کتاب و نوشته دیونه نبوده اونهایی که نمی فهمند و دیگران و دیوانه می پندارن دیوانه هستن

شاید ، یاد این افتادم :

ما نباید از حرکات و گفتار یک دیوانه حیرت کنیم. زیرا بیست و چهار ساعت شب و روز مشغول تماشای دیوانگی و حرکات بی رویه طبیعت هستیم و انگار که ما بر طبیعت برتری داریم زیرا خود را در قبال او عاقل می بینیم.

اما اول باید منتظر بود که بفهمیم اساس دنیا بر عقل استوار است یا جنون ؟؟؟ و به عبارت دیگر آیا عقل هم یکی از نواقص زندگی ماست که با توسل بدان می خواهیم کشتی زندگی حقیر و ناچیز خود را به ساحل نجات برسانیم و یا برعکس ,عقل يكی از امتیازات ماست ؟!؟!؟!

زیرا ممکن است عقل هم یکی از نواقص زندگی ما باشد و برای موجودات عالی تر هیچ معنی نداشته باشد.

مثلا عقل شما می گوید که وسط کوره کارخانه آهن گدازی نروید زیرا خاکستر خواهید شد.ولی موجود عالی تری که بیم از آتش ندارد و حتی چندین میلیون درجه گرمای کره خورشید را تحمل می کند به استدلال عقلانی شما می خندد و با چشم حقارت به شما می نگرد و تفرج کنان از وسط کوره آهن گدازی عبور می نماید.
موریس مترلینگ
 
بالا