قربان ...و...نسيم
...................................................
اي روزگار بي وفا ......عجب دنياي غريبي!!!!.......13 سال مثل برق و باد گذشت ...مابقي هم بگذرد
هفته اول نوروز 1393 با اقا محسن پسرعزيزم و نسيم و ايران رفتيم كلاله باشگاه امين
پس از سالها
جناب اقاي قربان دوجي مهتر دوست داشتني ... با وفا..كاربلد..و دلسوز ...
زنده ياد سركار خانم لوئيز فيروز را در انجا زيارت نمودم
گرد سفيد دوران سخت بر سيماي نازنينش نشسته و رنج دوران بي مهابا خطوط چهره مردا نه و تركمني اش را در هم پيچيده وقا متش تكيه بود .
يكه اي خوردم...و سخت در اغوشش گرفتم و صورت نازنين و شانه هاي پر مسئوليتش را غرق بوسه نمودم........
قربان دست محبتي بر پيشاني نسيم كشيد و قدم نو رسيده ..ايران ..را تبريك گفت خدا مي داند همگي خيلي خوشحال شديم ..قربان با سرعت نسيم را بر د ...تا به طناب وسط مانژ ببندد و ودر خلال اين مسير چندين عكس از قربان و نسيم وايران بصورت طبيعي گرفتم كه در كامنتي جداگانه در تاپيك نسيم خواهم گذاشت ولي زماني كه قربان مي خواست بر گردد نزد ما ...بنده تقاضا نمودم عكسي به يادگار با نسيم از ايشان بگيرم كه با كمال ميل موافقت نمود و حاصل عكسي هست كه در تمام عمر 13 ساله نسيم نتوانسته بودم از نسيم بگيرم ....نسيم و قربان دو يار قديمي پس از سالها دوري از بهم رسيده بودند هردو با حا لتي خاص و نگاهي عميق و دوست داشتني به جلو مي نگريستند ...ايران خجالتي پشت مادر پنهان شده و.... نسيم بي توجه به كره عاشقانه سر را به سمت دوست خم نموده بود ...وافعا چه زيبا و شيرين بود ...شكار لحظا ت ناب اين رويداد ......قربان از ديدن اين عكس خيلي لذت برد
قا بي زيبا از اين عكس تهيه نموده ام كه در بازگشت به تركمن صحرا به
جناب اقاي قربان دوجي هديه خواهم نمود
...انشاالله
........................................................................................................................................................
................................
......................
...قربان و..نسيم...نوروز 93 ..كلاله ..باشگاه امين