چون تنها رشته ورزشيه كه با حيوون سروكار داريم و اسب يه حيوون خيلي خيلي دوست داشتنيه
و رشته ي قابل پسند و مفرحي هستش و اينكه هركي به دنياي قشنگش وارد بشه هيچ وقت نميتونه بياد بيرون
مثل باتلاق ميمونه
به شخصه تمام نيازهاي روحيمو تو دنياي اسب و عشق اسب تامين ميكنم
با oliviera موافقم
ما از وقتی بد وخوبو از هم تمیز دادیم تو اسب بودیم حتی شاید از قبلش
پس دلیلشم نمیدونم ولی میدونم بدون اسب نمیشه یعنی اصلا نمیخوایم که بشه ! ;D ;D 8)
دلیل شروع سواری خیلی چیزا میتونه باشه
- علاقه به خود رشته به عنوان ورزش
- علاقه به اسب به عنوان یه موجود زنده
- حتی واسه بعضیا ،این که بگن فلانی میره سوارکاری و داشتن یه عکس سوار اسب
- یا حتی یه اتفاق تصادفی
ولی بعد از شروع با این حرف سنا خیلی موافقم که دنیای اسب و سواری یه باتلاقه که کافیه گوشه پات بگیره بهش و دیگه هیچوقت نمیتونی ازش بیرون بیای ،البته خوبیش اینه که غرق شدن توش واقعا لذت بخشه
من خودم را می گم دیگرون را نمی دونم از وفتی که به دنیا اومدم قسمتی از روحم اسبی بود واین یک چیز غیر ارادی بود
پس نتیجه می گیرم این من نبودم که اسب و سواری را انتخاب کردم این اسب بود که من را انتخاب کرد
اصلا تا الان شما یک سوار خوب را دیدید که از اسب بدش بیاد اما سواری خوبی داشته باشه جوری که هر کس اون را ببینه بگه از دیدن سواریش لذت بردم؟
به نظر من عشق به اسب چیزی بود که توی ذات من فرار داره هر جا هم می خوام باشم این اسب هست که من را صدا می زنه
من این رو میگم : خداوند یه مهر و علاقه ایی رو دل این اسب قرار داده که نه تنها اسبدار و بلکه هر فردی ناخودآگاه مجذوب اسب خواهد شد و این خود زمینه ایی است برای سوارکاری و اسبدار شدن
من هم علاقه ای به اسب نداشتم یه بار تو مسافرت لب ساحل سوار یکیش شدم یه چند متری راه رفتم وقتی پایین اومدم تازه فهمیدم چهقدر حال میده و وقتی اومدیم شهر خودمون(شیراز) رفتم کلاس سوارکاری هنوز هم میرم حالا هم میخام اسب بخرم :coolsmiley02: