مهری لیلی قره گوزلو یک پرورش دهنده اسب ایرانی بود که به دلیل تلاشهایش برای حفظ و احیای نژاد اسب اصیل عرب در ایران شناخته شده است. او در سال ۱۳۰۶ در همدان به دنیا آمد و از کودکی به اسب علاقهمند بود. در سال ۱۳۲۸ با مجید بختیاری، یک پرورش دهنده اسب، ازدواج کرد و با او به پرورش اسب روی آورد.
قره گوزلو در سال ۱۳۴۸ پس از مرگ همسرش مسئولیت پرورش اسب را بر عهده گرفت. او با سفر به مناطق مختلف ایران و دیدار با پرورش دهندگان محلی، تلاش کرد تا اطلاعات بیشتری در مورد نژاد اسب اصیل عرب کسب کند. در سال ۱۳۵۳، او با فرستادن چند رأس اسب اصیل عرب ایرانی به انگلستان، تأییدیه سازمان جهانی اسب عرب (WAHO) را در خصوص اصیل بودن نژاد اسب اصیل ایران دریافت کرد.
قره گوزلو همچنین مؤسس کانون اسب اصیل ایران بود که در سال ۱۳۵۷ تأسیس شد. این کانون به حفظ و احیای نژاد اسب اصیل عرب در ایران کمک کرد.
قره گوزلو در سال ۱۳۸۱ درگذشت. او به عنوان مادر پرورش دهندگان اسب اصیل ایران شناخته میشود و تلاشهای او برای حفظ و احیای این نژاد با ارزش، تا به امروز ادامه دارد.
در اینجا برخی از دستاوردهای مهم مهری لیلی قره گوزلو آورده شده است:
- پرورش و نگهداری از اسبهای اصیل عرب در ایران
- سفر به مناطق مختلف ایران برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نژاد اسب اصیل عرب
- ارسال چند رأس اسب اصیل عرب ایرانی به انگلستان برای دریافت تأییدیه سازمان جهانی اسب عرب (WAHO)
- تأسیس کانون اسب اصیل ایران در سال ۱۳۵۷
قره گوزلو یک زن پیشرو و الهام بخش بود که نقش مهمی در حفظ و احیای نژاد اسب اصیل عرب در ایران ایفا کرد.
زندگینامه
لیلی دختر دکتر علینقی قراگوزلو و کاترین لد بود. پدرش از بزرگان همدان و پسر مهدی خان قراگوزلو سفیر ایران در آمریکا بود. علینقی پس از پایان تحصیلاتش در سوئیس و فرانسه به آمریکا رفت و با کاترین که کتابدار دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور بود ازدواج کرد. آنها آرزویی جز آمدن و زندگی در ایران نداشتند و نهایتاً نیز به رؤیای خود جامه عمل پوشاندند. در دوران اقامت خانواده در تهران، آنها هر سال تابستان را در روستای ورکانه همدان که از املاک مهدیخان بود و اداره آن را پدر لیلی به عهده داشت، میگذراندند. در آنجا نقیخان درمانگاهی برای اهالی ساخته بود و به مداوای آنان میپرداخت. او در این روستای دورافتاده که لیلی بعدها آن را «روستایی زیبا وسردسیری بدون جاده کوهستانی و در موقعیتی بی نظیر و شاعرانه» به یادمیآورد، در آغوش پدرش بر زین اسب مینشست و به گشت و گذار در کوهستان میپرداخت؛ ولی با مرگ نا به هنگام پدر در سن ۳۷ سالگی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی، این دوران خوش پایان یافت.[۲][۳]
لیلی از کودکی با اسب آشنا بود. چه پیش و چه پس از درگذشت پدرش، آنها همواره اسبهای متعددی در اصطبل ملک روستایی خود داشتند. پس از آن نیز سرلشگرحسن ارفع قیم لیلی، یکی از افسران عالی رتبه سواره نظام بود که برای دخترش و لیلی امکان شرکت در فعالیتهای سوارکاری سواره نظام را فراهم کرده بود. لیلی بعد از مدتی اسب عربی رضاشاه را خریداری کرد و این اولین برخورد او با نژاد اسب اصیل بود. او بعدها با مجید بختیار یکی از خانهای بختیاری در شوشتر، نماینده مجلس شورای ملی و از روسای ایل بختیاری، ازدواج کرد که نژاد اسب اصیل خوزستان را، که به زودی به تنها علاقه لیلی بدل شد، به او معرفی کرد. در سال ۱۳۴۸ مجید بختیار در یک سانحه هوایی بهطور مشکوکی درگذشت و شرایط زندگی لیلی تغییر بسیار کرد، با این حال او به تلاشهای خود در زمینه پرورش و معرفی اسب اصیل ادامه داد.[۲][۳]
او برای اینکه نژاد اسب اصیل را به تأیید سازمان جهانی اسب عرب برساند، در نواحی صعبالعبور غرب ایران سفرهای بسیاری کرد تا با پرورش دهندگان محلی که آگاهیهایی دربارهٔ نژاد اسبها و تاریخچه پرورش اسب داشتند ملاقات کند و تبارنامههای[۴] اسب اصیل را فراهم آورد. نخستین تبارنامهای که به این ترتیب فراهم شد، در سال ۱۹۷۶ مورد پذیرش سازمان جهانی اسب عرب قرار گرفت. با این حال این تلاشها سالها ادامه یافت و به تدوین مجلدات دیگری از تبارنامههای نژادهای اسب ایرانی منجر شد.[۲][۳]
لیلی در اواخر عمر خانهای به سبک معماری سنتی ایران در کوهپایههای غربی تهران ساخت و سالهای آخر عمر را در آنجا در کنار اسبها و سگهایش سپری کرد. پس از فوت او، دوستان بسیاری از سراسر کشور به مراسم یادبودش آمدند. اسبهای او نیز با زین و برگ کامل به کنار آرامگاهش آورده شدند تا در کنار دیگران در مراسم خاکسپاری او حضور داشته باشند
هفده سال پیش در چنین روزی، یک دوست، یک الگو، یک مادر، یک مادربزرگ و یک انسان واقعی را از دست دادیم. مرحومه «مری لیلی قراگوزلو» نه پیغمبر بود و نه علم غیب داشت. ولی به معنای واقعی کلمه انسان بود. انسانی آزاده با روحیه و پشتکار فوقالعاده و ارزشهای انسانی والا که به شدت عاشق وطن و مردم سرزمیناش بود.
بیشتر او را به دلیل کار بزرگ و ارزشمندی که در حفاظت از اسبهای اصیل ایرانی داشت، می شناسند. «مری لیلی» سالیان متمادی خدمات بسیاری برای عشایر لر، بختیاری و قشقایی انجام داد. حالا اما اندک شمار کهنسالانی هستند که خدمات او را به یاد دارند. برای نگارندگان این مطلب بسیار پیش آمده است که در سفر به نقاط دوردست کشور، در کوهها و دشتها به خصوص شمال خوزستان با عشایر و افراد محلی برخورد کردهایم که از او به نیکی یاد میکنند.
«مری لیلی قراگوزلو» در اثر جریانات سیاسی پیش از انقلاب در ایران ضربات بزرگی خورد، ولی هیچگاه امیدش را از دست نداد. پس از انقلاب نیز تنها چند اسب برایش باقی بود و زندگیاش را دوباره از نو ساخت و توانست یکی از بزرگترین کارهای زندگی خود را در ثبت و تأیید نهایی اسبهای عرب خوزستان (KH) در آژانس جهانی اسب (واهو) به اتمام برساند.
نخستین گروه از اسبهای عرب ایران که به همت «مری لیلی» در سال ۱۳۵۵ از طرف واهو مورد تأیید قرار گرفتند، متشکل از نسل اسبهای «سردار محتشم» و تعدادی از اسبهای منطقه بود.
دومین گروه از اسبهای ایران که در تابستان ۱۳۷۸ باز هم تنها با تلاش و پشتکار او مورد تأیید نهایی قرار گرفت، اسبهای عرب کل خوزستان بودند که به صورت پراکنده در اختیار طوائف عرب و برخی مالکان خصوصی بودند.
به جرات میتوان گفت که اگر «مری لیلی» توسط همسرش، «مجیدخان بختیار» با اسبهای اصیل خوزستان آشنا نشده بود، احتمال ارزش دادن به اسبهای عرب ایران نزدیک به صفر بود.
برغم تمامی خدمات مری لیلی به اسب عرب ایران، تلاش شده است او را بزرگترین «خیانتکار» به اسب عرب ایران معرفی کنند! آیا کسانی که چنین تهمتی به «مری لیلی» وارد میکنند به عمق این جمله فکر کردهاند؟ اصلاً معنای خیانت را میدانند؟ یا تنها از روی حسد و برای رسیدن به هدفی خاص این اتهام را به او وارد میکنند؟
اما «مری لیلی» چه کرده بود که چنین اتهامی به او وارد میکنند؟ یکی از اقدامات بسیار بحثبرانگیز او آوردن مبارک به ایران بود. اما هدف باید دانست هدف «مری لیلی» از آوردن اسب مبارک به ایران در آن زمان چه بود؟
هدف او تزریق خون جدید به گله اسبهای آن زمان بود. درست مانند کاری که در دوران قدیم «سردار محتشم» و شیوخ خوزستان با آوردن اسب سیلمی از آنسوی مرز به ایران کردند و بار دیگر تولید این اسب به خطهای خونی قدیمی بازگشت.
مهمترین نکتهای که در ماجرای ورود مبارک توسط «مری لیلی» باید در نظر داشت، مشخص نبودن وضعیت اسبهای عرب خوزستان معروف به «KH» بود. با آنکه «مری لیلی قراگوزلو» اطلاعات تمامی اسبهای عرب خوزستان را جمعآوری و در تابستان سال ۱۳۵۶ برای نخستینبار به واهو معرفی کرد، اما به دلیل عدم وجود کنترل کامل مورد نظر واهو، این اسبها به همت شخص مری لیلی در سال ۱۳۷۸ مورد تأیید نهایی قرار گرفتند. یعنی هفت سال پس از آمدن مبارک در سال ۱۳۷۱ به ایران! باید گفت که در کتاب اول، از سال ۱۳۳۱ که سال تولد اولین اسب ثبت شده است، تا ۱۳۷۳ حدود ۵۰۰ رأس اسب وجود داشتند که شجره آنها به تنها حدود ۳۵ رأس اسب بازمیگشت.
بنابراین شاید آوردن مبارک که از تولیدات دکتر «ناگل» و «خالص مصری» بود و در زمان خود اسب خوبی نیز محسوب میشد و با پیشنهاد و مشورت دستاندرکاران واهو به ایران آمده بود، موضوعی قابل درک برای مخالفان اقدام مری لیلی در آوردن مبارک باشد.
امروزه البته در جهان بسیاری از فعالان اسب معتقدند که سیاست واهو غلط بود و منجر به از بین رفتن بسیاری از خط خونیهای قدیمی کشورها یا مناطق مختلف جهان بود که اسب عرب داشتند و این اسبها سازگار با شرایط جغرافیایی و فرهنگی منطقه شکل گرفته بودند. خوشبختانه وقوع انقلاب در ایران به دلیل اتفاقات آن دوران موجب شد، سیاستهای واهو در ایران مورد توجه قرار نگیرد. اما باید تاکید کرد که اگر پشتکار و روحیه فوقالعاده «مری لیلی» نبود، اسبهای عرب ایران تاکنون منقرض میشدند.
«مری لیلی» همراه با مبارک دو نریان به نامهای «ابن مجید» و «حکیم»، یک مادیان به اسم «ماملوکا» که کرهای در شکم داشت و نام او «یکه تاز» شد، به ایران آورد. ورود این اسبها به ایران در ازای اسبهایی بود که آقای یوترموسر در سال ۱۳۵۸ از انجمن اسب یا همان فرحآباد به اتریش برده بود.
در سال ۱۳۵۳ نیز یک نریان به نام «ایجن روز» و دو مادیان به نامهای «ایجن روزان» و «ایجن رینوبا» از آمریکا به ایران آمدند که به شاه سابق ایران اهداء شدند.
آنزمان اما تمام این اسبهای عرب وارد شده به ایران در شاخصههای واهو پذیرفته شده بودند و مقوله «خالص ایرانی» و «غیر خالص ایرانی» اصلاً آنزمان مطرح نبود. تقسیمبندی اسبها پس از فوت «مری لیلی» به اقتضای زمان و به دلیل واردات اسبهای غربی و افزایش کرههای مبارک، با هدف جلوگیری از مخلوط شدن کامل خطهای خونی ایرانی با اسبهای وارد شده شکل گرفت.
اسبهای «خالص ایرانی» امروزه از ارزش مادی و معنوی بسیار بالایی برخوردارند که در نتیجه محصول فرهنگی و ذخیره ژنتیکی است که آنها برای دنیا و برای ایران دارند. امروز اسبهای خالص ایرانی از نظر کمیت به جایی رسیدهاند که دیگر در خطر جدی انقراض قرار ندارند و حالا زمان آن است که تلاشها بر ارتقاء کیفیت اسب خالص ایرانی متمرکز شود. بدین ترتیب نیاز است که به «هدف تولید» و «تولید هدفمند» در اسب خالص ایرانی تمرکز کرد.
در ایران امروز نیز که مقوله «آیندهنگری» بسیار ضعیف است، وظیفه همه فعالان اسب در کشور است که از تفرقه، حسد و بدی دوری کنند تا برای حفاظت از این میراث طبیعی کشور که از مادر اسب اصیل خوزستان (مری لیلی) برایمان به یادگار مانده است و سهم زیادی در پربار کردن زندگی مادی و معنوی همه فعالان اسب داشته است تلاش کنیم.
در کنار اسبهای خالص ایرانی باید فرصت را مغتنم دانست و ماجرای خطهای خونی اسبهایی که یک رگ آنها به «ایجن روز» و رگ دیگر به «مبارک» میرسد و به دلیل برچسب خارجی خوردن در حال نابودی و فراموشی هستند پیش کشید. شاید هنوز امکان حفظ این خطهای خونی ارزشمند وجود داشته باشد تا همانگونه که «مری لیلی» تصور میکرد، بتوان خطهای خونی آنها را به خط خونی ایرانی بازگرداند و از تعصب کورکورانه «خارجی» و «خالص ایرانی» خارج شد.
نگارندگان به هیچوجه معتقد نیستند که اسبهای ایرانی بهتر و اسبهای خارجی بدترند. هر یک از این نژادها جایگاه و ارزش والای خود را دارند. اما مهمترین مقوله بحث «کیفیت» است و از آنجا که کیفیت با مسابقات هدفمند و استاندارد تعیین میشود، یکی از مستلزمات پیشرفت صنعت اسب ایران در کنار همکاری و همدلی، تعریف و برگزاری مسابقات است.
بنیان گذار تبارنامه اسب اصیل ایران
مری لیلی قراگوزلو
روستای تاریخی ورکانه همدان مرکز بازشناسی و معرفی اسب اصیل ایرانی (نژاد خوزستان) به جهانیان است و سابقه فعالیت در زمینه ی پرورش و تولید اسب در این استان، به دوره مادها برمی گردد.
قدیمی ترین اصطبل همدان در اواخر دهه ۴۰، با معماری منحصر به فرد و مصالح سنتی در جنوب این روستا ساخته شد و اسب اصیل ایرانی در آن اصلاح نژاد و به سراسر دنیا معرفی گردید.
به گفته مهدی بختیاری، رئیس انجمن اسب همدان ، این کار توسط خانم مری لیلی قراگوزلو انجام شد.
وی با اصلاحاتی توانست در طول دو سال ۱۰ سانتی متر به قامت اسب ایرانی بیفزاید.
مستندات ژنتیکی و تحقیقاتی که در اختیار دانشگاه های آمریکا قرار دارد، نشان میدهد که تمام اسب های دنیا می توانند نژاد ایرانی داشته باشندہ با تلاش خانم قراگوزلو بود که اسب ایرانی به ثبت جهانی رسید.
آنچه امروز به عنوان اسب عرب شناخته میشود، منشأ ایرانی دارد.
مری لیلی که در منطقه با نام مهری خانم شناخته می شود از کودکی با اسب آشنا بود.
لیلی دختر دکتر علی نقی قراگوزلو و کاترین لد بود.
پدرش از خان زادگان همدان و پسر مهدی خان قراگوزلو سفیر ایران در آمریکا بود.
علی نقی پس از پایان تحصیلاتش در سوئیس و فرانسه به آمریکا رفت و با کاترین که کتابدار دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور بود ازدواج کرد.
آنها آرزویی جز آمدن و زندگی در ایران نداشتند و نهایتا نیز به رویای خود جامه عمل پوشاندند.
در دوران اقامت خانواده در تهران، آنها هرسال تابستان را در روستای ورکانه همدان که از املاک مهدی خان بود و اداره آن را پدر لیلی به عهده داشت، می گذراندند.
در آنجا نقی خان درمانگاهی برای اهالی ساخته بود و به مداوای آنان می پرداخت.
او در این روستای دورافتاده در آغوش پدرش بر زین اسب می نشست و به گشت و گذار در کوهستان می پرداخت؛ ولی با مرگ نابه هنگام پدر در سن ۳۷ سالگی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی، این دوران خوش پایان یافت.
آنها همواره اسب های متعددی در اصطبل ملک روستایی خود داشتند.
اولین برخورد او با نژاد اسب اصیل زمانی بود که اسب عربی رضاشاه را خریداری کرد.
او بعدها با مجید بختیار، نماینده مجلس شورای ملی و از روسای ایل بختیاری، ازدواج کرد که نژاد اسب اصیل خوزستان را که به زودی به تنها علاقه لیلی بدل شد، به او معرفی کرد.
در سال ۱۳۴۸ مجید بختیار در یک سانحه هوایی درگذشت و شرایط زندگی لیلی تغییر بسیار کرد؛ با این حال او به تلاش های خود در زمینه ی پرورش و معرفی اسب اصیل ادامه داد.
او برای اینکه نژاد اسب اصیل را به تأیید سازمان جهانی اسب عرب برساند، در نواحی صعب العبور غرب ایران سفرهای بسیاری کرد تا با پرورش دهندگان محلی که آگاهی هایی درباره نژاد اسب ها و تاریخچه پرورش اسب داشتند ملاقات کند و تبارنامه های اسب اصیل را فراهم آورد.
نخستین تبارنامه ای که به این ترتیب فراهم شد، در سال ۱۹۷۶ مورد پذیرش سازمان جهانی اسب عرب قرار گرفت.
با این حال این تلاش ها سال ها ادامه یافت و به تدوین مجلدات دیگری از تبارنامه های نژادهای اسب ایرانی منجر شد.
روستای تاریخی ورکانه همدان مرکز بازشناسی و معرفی اسب اصیل ایرانی (نژاد خوزستان) به جهانیان است و سابقه فعالیت در زمینهی پرورش و تولید اسب در این استان، به دوره مادها برمیگردد. قدیمیترین اصطبل همدان در اواخر دهه ۴۰، با معماری منحصربهفرد و مصالح سنتی در جنوب این روستا ساخته شد و اسب اصیل ایرانی در آن اصلاح نژاد و به سراسر دنیا معرفی گردید.
به گفته مهدی بختیاری، رئیس انجمن اسب همدان ، این کار توسط خانم مری لیلی قراگوزلو انجام شد. وی با اصلاحاتی توانست در طول دو سال ۱۰ سانتیمتر به قامت اسب ایرانی بیفزاید. مستندات ژنتیکی و تحقیقاتی که در اختیار دانشگاه های امریکا قرار دارد، نشان می دهد که تمام اسب های دنیا می توانند نژاد ایرانی داشته باشند. با تلاش خانم قراگوزلو بود که اسب ایرانی به ثبت جهانی رسید. آنچه امروز بهعنوان اسب عرب شناخته می شود، منشأ ایرانی دارد.
مری لیلی که در منطقه با نام مهری خانم شناخته میشود از کودکی با اسب آشنا بود. لیلی دختر دکتر علینقی قراگوزلو و کاترینلد بود. پدرش از خانزادگان همدان و پسر مهدی خان قراگوزلو سفیر ایران در آمریکا بود. علینقی پس از پایان تحصیلاتش در سوئیس و فرانسه به آمریکا رفت و با کاترین که کتابدار دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور بود ازدواج کرد. آنها آرزویی جز آمدن و زندگی در ایران نداشتند و نهایتاً نیز به رویای خود جامه عمل پوشاندند.
در دوران اقامت خانواده در تهران، آنها هرسال تابستان را در روستای ورکانه همدان که از املاک مهدیخان بود و اداره آن را پدر لیلی به عهده داشت، میگذراندند. در آنجا نقیخان درمانگاهی برای اهالی ساخته بود و به مداوای آنان میپرداخت. او در این روستای دورافتاده در آغوش پدرش بر زین اسب مینشست و به گشتوگذار در کوهستان میپرداخت؛ ولی با مرگ نا به هنگام پدر در سن ۳۷ سالگی در سال ۱۳۱۲ خورشیدی، این دوران خوش پایان یافت.
آنها همواره اسبهای متعددی در اصطبل ملک روستایی خود داشتند. اولین برخورد او با نژاد اسب اصیل زمانی بود که اسب عربی رضاشاه را خریداری کرد. او بعدها با مجید بختیار، نماینده مجلس شورای ملی و از روسای ایل بختیاری، ازدواج کرد که نژاد اسب اصیل خوزستان را که بهزودی به تنها علاقه لیلی بدل شد، به او معرفی کرد. در سال ۱۳۴۸ مجید بختیار در یک سانحه هوایی درگذشت و شرایط زندگی لیلی تغییر بسیار کرد؛ با اینحال او به تلاشهای خود در زمینه ی پرورش و معرفی اسب اصیل ادامه داد.
او برای اینکه نژاد اسب اصیل را به تأیید سازمان جهانی اسب عرب برساند، در نواحی صعبالعبور غرب ایران سفرهای بسیاری کرد تا با پرورشدهندگان محلی که آگاهیهایی درباره نژاد اسبها و تاریخچه پرورش اسب داشتند ملاقات کند و تبارنامههای اسب اصیل را فراهم آورد. نخستین تبارنامهای که بهاینترتیب فراهم شد، در سال ۱۹۷۶ مورد پذیرش سازمان جهانی اسب عرب قرار گرفت. با اینحال این تلاشها سالها ادامه یافت و به تدوین مجلدات دیگری از تبارنامههای نژادهای اسب ایرانی منجر شد.
مهدی بختیاری ضمن اشاره به تلاشهای انکار ناپدیر مهری خانم گفت: وقتی انجمن اسب عرب تشکیل شد تا پنج سال ایران حتی نمایندهای در این انجمن نداشت. با اینکه در صحرای عربستان اسب نمی-توانست رشد کند، با خیانت عربستان و امریکا تلاش شد اسب ایران را به نام عرب ثبت کنند؛ اما مری لیلی قراگوزلو، با هزینه شخصی خود مسئله را پیگیری کرد. او حتی بارها به امریکا سفر کرد تا توانست این انجمن را متقاعد کند. البته متأسفانه با نام و نژادی دیگر توانستند اسب ایرانی را با نام «اسب عرب خوزستان» به ثبت برسانند. در اواخر عمر خانم قراگوزلو، مسئولان متوجه خدمات این بانوی ایرانی شدند، اما خیلی دیر شده بود.
وی ادامه داد: چند سالی است اسب اصیل ایرانی یا عرب خوزستان، مورد توجه قرار گرفته است اما مسئله قرنطینه و همچنین ورود اسب های خارجی؛ مانند عرب مصری، عرب اروپایی، عرب هلندی و آمریکایی سبب می شود تمام تلاش های خانم قراگوزلو از بین برود. متأسفانه سودجویی پرورشدهندگان و نبود نظارت دولتی، آسیب جدی به این مسئله وارد کرده است.
رئیس انجمن پرورش اسب در ادامه افزود: در سال ۱۷۵۵ میلادی سه اسب، برای اصلاح نژاد اسب های اروپایی، از ایران خارج شد که امروز قوی ترین و زیباترین اسب های اروپایی از نژاد این سه اسب هستند؛ یعنی در دنیا اسبی را نمی بینید که خون اسب شرقی نداشته باشد. گوناگونی اسب در ایران بسیار زیاد است؛ اسب کاسپین (اسبچه خزر) که جد تمام اسب های دنیاست، اسب ترکمن، اسب کرد، اسب دره شوری و… . اسب ناپلئون که سی سال همراه او بود، یک اسب ایرانی بود که جهان پیما نام داشت و بعدها به امپراتور شهرت یافت.
بختیاری در پایان گفت: اسب در فرهنگ ما حضور پررنگی دارد. از نام های مردم تا فرهنگ عمومی، می-توان نمود این مسئله را دید. همدان پایگاه اسب و سوارکاری در ایران بوده؛ حیف است که داشته های آن مانند اصطبل قدیمی روستای ورکانه نادیده گرفته شود. امیدواریم مسئولان استان با تعامل و تدبیر بتوانند این سرمایه ها را نجات دهند و بتوانیم در جهت حفظ نژاد اصیل اسب ایرانی، از چنین فضاهایی بهره ببریم و راه خانم قراگوزلو و خانم لوییس فیروز؛ دو بانوی پرورش اسب ایران را ادامه دهیم.
منابع:
1. World Arabian Horse Organization (WAHO), In Memoriam, MRS. MARY LEILA GHARAGOZLOU, IRAN, Available from: URL: http://www.waho.org/mrs-mary-leila-gharagozlou-iran
2. Gharagozlou Mary, Introducing the Asil Horse Of Khuzestan (Iran), Available from: URL: http://www.waho.org/introducing-the-asil-horse-of-khuzestan-iran
3. خبرگزاری ایسنا استان همدان, همدان میراث ماندگار در صنعت پرورش اسب, 1391, قابل دسترس در آدرس الکترونیکی: http://hamedan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=7479
4. خبرگزاری مهر, رونق گردشگری «ورکانه» با احیای اصطبل «مری لیلی», 1395, قابل دسترس در آدرس الکترونیکی: http://www.mehrnews.com/news/ رونق_گردشگری_ورکانه_با_احیای_اصطبل_مری_لیلی
5. زندی حسین, زنجیره انسانی برای نجات اصطبل مهری خانم در ورکانه, 1392, قابل دسترس در آدرس الکترونیکی: http://hamadanblog.mihanblog.com/post/tag/ اصطبل مری لیلی
6. دانشنامه آزاد ویکیپدیا, لیلی قراگوزلو, قابل دسترس در آدرس الکترونیکی: https://fa.wikipedia.org/wiki/ لیلی_قراگوزلو
برقعی تلاش برای شناخت بیشتر روستای «ورکانه» و اصطبل «مری لیلی قراگوزلو» را از اهداف برگزاری این جشنواره عنوان و بیان کرد: درمراسم پایانی این جشنواره تمامی شرکت کنندگان در روستای ورکانه حاضر خواهند شد. همچنین خانواده مری لیلی قراگوزلو طی تفاهمنامه ای میراث این بانو را به مردم روستای ورکانه اهدا خواهند کرد تا موزه ای در روستای ورکانه و در اصطبل مری لیلی ایجاد شود.
برقعی با بیان اینکه مری لیلی قراگوزلو مادر اصیل اسب ایرانی است، گفت: خاستگاه اسب اصیل ایران از منطقه ورکانه همدان بوده ضمن اینکه تربیت و پرورش نسلی از اندیشمندان و فرهیختگان این منطقه مدیون مرحومه مری لیلی و مادرش است. یکی از زیباترین اصطبل های ایران در منطقه ورکانه و توسط مری لیلی قراگوزلو ساخته شده که پرورش ییلاقی اسب های اصیل عرب خوزستان و همدان در آنجا قرار داشته است.
مری لیلی قراگوزلو (زاده اول شهریور ۱۳۰۶ – درگذشته ۲۳ شهریور ۱۳۸۰، تهران) پرورش دهنده اسب اصیل خالص ایران، بنیانگذار تبارنامه اسب اصیل ایران و مؤسس کانون اسب اصیل ایران بود. او زندگی خود را وقف پرورش و معرفی نژاد اسب اصیل ایران کرد. امیدواریم بتوانیم پاسخ زحمات سالیان دراز که زندگی خود را وقف این اصیل اسبان نموده بدهیم.
خانم مري ليلي قراگوزلو در 14 دسامبر 2001 بعد از يكدوره كوتاه بيماري كه با شهامت با آن روبرو شد دارفاني را وداع گفت.
خاطرات زنده ياد خانم مري ليلي قراگوزلو
اسم من مري ليلي قراگوزلو و74 سال سن دارم. به قول علاقمندان به اسب، من از نظر خوني بايد يك آنگلو- مانگو(Anglo-mongo) باشم. مادرم يك آنگلوساكسون اصيل و پدرم با ريشه واصليت مغولي بود. يك ايراني، عاشق كشورم هستم وآرزوي زندگي در هيچ جاي ديگري را ندارم. پدرم يك پزشك بود وتحصيلاتش را از فرانسه وسوئيس آغاز ودرآمريكا به آن خاتمه داد. در آن زمان پدربزرگم نماينده ايران درواشنگتن بود به محض اينكه پدربزرگم به اين مقام رسيد تاآنجايي كه به ياد دارم پدرم اجازه يافت تا ايالات متحده را تجربه كند وپس ازآن قصد ماندن واقامت درآنجا را كرد. درهمان زمان بود كه با مادرم آشنا شد. زماني كه آنهاتصميم به ازدواج با يديگر گرفتند با مخالفت زيادي از طرف خانواده هايشان روبرو شدند. آنهاآرزوي آمدنوزندگي درايران را داشتند. ازنظر مادرم ايران سرزميني رويايي بود، سرزمين گل وبلبل كه بالاخره هم به آرزوي خود رسيدند. به جاي تجربه پايتخت، پدرم خودش را به شهر ايالتي همدان منتقل كرد كه درآن زمان به نام اكباتان شناخته مي شد. پايتخت تابستاني امپراتوري هخامنشي.
دراين ناحيه، خانواده پدرم وا بسته به قبيله وقومي بودند كه داراي چندين دهكده بود. پدرم مسئوليت اداره يك روستاي زيبا وسردسيري بدون جاده كوهستاني و واقع شده درموقعيتي بي نظيروشاعرا نه را پذيرفت. وي درمانگاهي براي ساكنين روستا سازماندهي كرد.
اغلب اوقات، زمستان را درتهران وتابستان را درروستا سپري ميكرديم. وهمگي بسيارراضي وخوشحال بوديم.اما تمام اين خوشي ها به زودي پايان يافت. براي پدرم ، مادرم ، من كه در آن زمان 6 ساله بودم وخواهر3 ساله ام ، با مرگ پدرم در سن 37 سالگي همه چيز تمام شد.
به ياد دارم، يكبار قبل ازمرگ پدرم در سن سه سالگي همراه ا و برروي اسب بودم وبراي اولين وآخرين باراز اسب افتادم،(به طوري كاملاً عجيب وبد) برروي شاخه اي كوتاه كه راه مال رو،آن را قطع كرده بود. اين اسب متعلق به مادرم بود در حالي او وحشت كرده بود، بيني من به قاچ زين خورد وشكست وبراي هميشه يادگاري برايم گذاشت.
بعدازمرگ پدرم ما هميشه اسب داشتيم وآنها را در دهكده كوهستاني نگهداري مي كرديم امااين اسبها به هيچ نژاد خاصي تعلق نداشتند.
من اولين اسب اصيل(عرب) را درسن 10سالگي ديدم.او يك سيلمي به رنگ كرنگ براق بود كه پيش كشي وتقديمي ازطرف پادشاه عربستان سعودي به شاه بود كه پس از مدتي لنگ شد(درمسابقه) ودرنتيجه به افسران سواره نظام هنگ قزاق سپرده شد.اواسبي بود كه قبل از سلطنت رضا خان در اختيارش بود اسبي به نام ايلد يريم(درزبان تركي به معناي رعد وبرق) كه اين اسم مناسبي براي يك اسب عرب نيست.
درآن هنگام سواره نظام درحال سازماندهي بود، قيم من يك افسرعالي رتبه ارتش سواره نظام بود ودخترش با من درفعاليت هاي سواركاري شركت مي كرد ما درواقع ازجوان ترين سواران بوديم. ايلديريم، معمولاً به عنوان اسب ذخيره به همراه آورده مي شد، ولي من هرگزنديدم كه به كسي سواري بدهد.
اسب من بسيار قوي نبود. يكباربعدازرفتن ديگر سواران، به محل نگهداري اسب هاي ذخيره برگشتم، سربازان نگهبان مشغول قمار بودند ومتوجه تعويض اسب من با ايلد يريم نشدند،او رفتاري همانند يك بره داشت.
بعد ازمدتي با نامه نگاري ودرخواستي كه دادم،اجازه پيدا كردم تاازاو سواري بگيرم البته كسي به من نگفته بود كه ازناحيه تاندونهايش ناراحت است ومن بايد مراقب او باشم. روزي درهنگام سواري با گام چهارنعل در شيب شني رودخانه اي ، ناگهان حركتش آهسته شد وشروع به حركتي لنگ لنگان كرد. اوازناحيه پايش به شدت احساس ناراحتي مي كرد، تااين كه ايستاد.تاندون او به شدت صدمه ديده بود و مي گفتند بايد اوراازبين برد.من با ايجاد سروصدا واصراروتقاضاي بسياربه عمويم، او را مجبوركردم كه اسب را برايم بخرد وسپس يك گروهبان تركمن داوطلب شد تا تلاش خودش را براي معالجه اوبه كاربنددوسپس اسب را باخود برد.
4ماه بعد در حالي كه بااسب به تاخت مي آمد،بازگشت،بااسبي كه نمي لنگيدويك دستش را با نمدي زخيم بسته بودند.ايلديريم درآن موقع 17سال داشت وچند سال بعد مرد. بعد ازآن براي مدتي فعاليت من محدود به اسب تركمن شد كه درآن موقع هم براي پرش وهم براي كورس استفاده مي شد.
من درتمرينات كورس وهمچنين پرش شركت مي كردم،البته مسابقات فقط مخصوص ارتشي ها بود وبعد ازآن بود كه من ومجيد(بختيار) تصميم گرفتيم باهم ازدواج كنيم.
اوعضوخوانين بختياري بود، قومي كه درناحيه غرب وجنوب غربي اصفهان ساكن ودرسه ماهه زمستان در محدوده وسرحدات شمالي خوزستان به سرمي بردند،استان نفت خيزوداراي اسب اصيل در جنوب ايران.آنها دارايي هاي خودشان را دراختيارداشتند وبه آنها متكي بودند وهمچنين اصطبل هايي پرازاسبان عرب كه ازپدرانواجدادشان به ارث برده بودند.
درآن موقع من نيز2اسب قابل ومورد توجه داشتم البته پس ازيك جستجوي طولاني مدت و زياد،آنهاهردوخون خارجي داشتند.شايدآنگلوعرب، فاينو، فريوسروشايدازنژادهاي ديگرسنگين اروپاي بودند كه بااسب هاي نظامي در ايران اختلاط پيداكرده بودند.
من تلاش بسياري كردم تا بتوانم آنهارا باخود به جنوب ببرم، مجيداعتراض مي كرد ومي گفت كه اصطبلي پرازاسبان اصيل دارد ومن درانتخاب اسب براي خودم از بين تمام آنهاآزادم . به عبارت ديگراگرميخواستم اسب هاي خود رابه جنوب ببرم بايد طبق گفته او عمل مي كردم يعني آنها را اخته مي كردم . هيچ اسبي به جزآنهايي كه داراي شجره نامه شناخته شده و معتبر بودند،اجازه ورود به ايلخي و گله اسب هايشان را نداشت، من در نهايت موافقت كردم كه ابتدا اسب هاي اصيل آنها راديده سپس تصميم بگيرم كه چه كنم.
پس از ديدن اسب ها، نظري ارا يه دادم كه تا به امروزا زآن شرمنده هستم،چيزي كه من گفتم ا ين بود((مجيد چه طوربه اينها گويي اسب؟ اينها كه بيشتر شبيه بز هستند.)) سر انجام يكي از اسبهاي ارزشمند خودم را به همراه بردم در ضمن مجيد يك كره اسب كهر از تيره ودنان خرسان به من داد ،تيره اي كه در خوزستان بسيار با ارزش مي باشد . همچنين از شيخ نشين مجاور يك سيلمي به رنگ سياه از تيره (اوبيان شرا ك) برايم خريد. درآن سال اسب خود مرا اخته كرده و اسب ديگرم را هم رد كردم و اين ها ماجراي ان سال بود .
فعاليت خودمان را در مزرعه اي بسيار بزرگ و مكانيزه و بي آب وعلف كه از دولت اجاره شده بود و 8 هزار هكتار وسعت داشت ،آغاز كرديم من فعاليت هاي داخلي مزرعه را مديريت مي كردم ، سواره بر پشت اسب .
دريك بعد از ظهر دوست داشتني در بهار در حالي كه سوار بر سيلمي سياه بودم وبه آرامي چهار نعل مي رفتم ،
ناگهان اسب جا خورد((رم كرد)) من از حركت او نگران نشدم اما كمي گيج و سر در گم شدم،فكر كردم كه شايدسگ يا شغالي به آرامي ما را تعقيب مي كند ، به پشت سرم نگاه كردم چيزي نبود! بركشتم و ناگهان صدايي شنيدم ،3 غزال به طور زيبايي مسير را قطع كردند و از جلوي من گذشتند. اسبي كه من سوار بودم يك اسب شكاري بود. شكار با اسب روشي بود كه در گذشته ها مرسوم بوده و در حال حاضر منسوخ شده است .پس از آن پيشامد چندين داستان و حكايت در مورد شكار غزال با اسب توسط مردان بختياري و اسبانشان شنيدم والبته من آنها را استهزاء مي كردم چون فكرم اين بود كه آنها در انجام اين كارمانند گذشتگان ، توانا نباشند.
این مطلب ترجمه نوشته ای ست از زنده یاد مری قره گوزلو.
در یکی از شبهای بارانی اوائل بهار خوزستان، دیر هنگام با شنیدن صدای بوق یک اتومبیل پشت در ورودی، غافیگیر شدم.
یک لنجرور وارد حیاط شد. متعجب شدم چون تنها کسی من با چنین اتومبیلی می شناختم، خیلی بعید بود چنین شب بارانی را برای آمدن انتخاب کند. چون علاوه بر بد بودن جاده، رودخانه ای در مسیر قرار داشت که گر چه چندان عریض نبود اما در معرض طغیان و سیلاب های فصلی بود.
شگفتی من هنگامی بیشتر شد که دوستان قدیمی ام گاس* و الریکا* را به همراه خانمی استرالیایی و مردی از آلمان دیدم. دو روز تمام بارش باران ادامه داشت. شرایط مطبوعی نبود اما در این مدت از اصطبلها بازدید کردیم.
آنها در مورد امکان ملاقات با یکی از شیوخ که به دانش سنتی در مورد اسب اصیل مشهور باشد پرسیدند. من شیخ حاجات آل کثیر را به عنوان یکی از معتبر ترین شیوخ عرب در زمینه انواع و پراکندگی تیره های اسب اصیل معرفی کردم که اتفاقا در کمتر از چهل کیلومتری محل اقامت ما زندگی میکرد.
تصمیم برای رفتن نزد شیخ ما را با خطر گیر افتادن در گل و لای روبرو می کرد.
ما سه اتومبیل داشتیم، رنجرور “گاس”، یک لندرور و یک تویوتا لندکروزر.
سفر فوق العاده ای داشتیم! بیشتر شبیه به یک کشتیرانی روی دریایی از گل و لای بود. اما بالاخره به آنجا رسیدیم. همه جا سرد و خیس بود.
شیخ حاجات از دیدن ما خیلی خوشحال شد. خیلی خوب میشناختمش. او دوست خوب همسر مرحوم من مجید و یکی از اساتید من در زمینه اسب اصیل خوزستان بود.
شیخ یک منقل بزرگ پر از زغالهای سرخ مقابل ما گذاشت و هنگامی که ما خشک شده بودیم و چای و قهوه مان را خوردیم صحبت به مهمانان من و علت حضورشان رسید.
آنها میخواستند عقیده شیخ را در مورد شرایط یک اسب اصیل خوب بدانند.
شیخ گفت : اول از ایشان بپرس در مورد چه اسبی صحبت می کنند؟ اسب “خیابان”؟ (به معنی اسب نمایش و جشن و …) یا اسب “بیایان”؟ (به معنی اسبی برای جنگ، مسافت های طولانی سرعت بالا برای شکار و …).
جواب آنها این بود : “اسب بیابان”.
او سپس جواب داد : “ابتدا، قبل از نگاه کردن به بدن اسب، باید مطمئن شوید این پنج مشخصه را دارد: “جرات و جسارت” ، “هوش و ذکاوت” ، “بنیه و استقامت” ، “روح و شخصیت” و مهمتر از همه، “نجابت”.
(نویسنده در مورد لغت NEJABAT میگوید:”ترجمه این لغت مشکل است، ترکیبی ست از شرافت!،ملایمت و اخلاق موقرانه.)
اگراسب فاقد این خصوصیات باشد،هر چقدر هم به چشم خوش بیاید،اسبی بی ارزش است. پس وقت خود را تلف نکنید.
اگر اسب این خصایص را داشت، به ساخت اسب توجه کنید.
پیشانی عریض، چشمان بزرگ و زنده ، گوشهای شکیل و برافراشته ، اتصال گردن بلند و باریک و شکیل ،سینه عمیق ،کمر کوتاه ، دست و پای مستقیم و غیره.
خلاصه، همه خصوصیاتی که شیخ اشاره کرد، دقیقا مشابه نظر سایر کارشناسان بود
بجز خصوصیات کپل. او کپل مسطح را کاملا تائید نکرد. این نوع کپل را در یک سیلمی که به عنوان هدیه از ایالات متحده فرستاده شده بود، دیده بود و از آن به عنوان یک نقیصه یاد می کرد. او گفت :کپل کاملا مسطح، اگر چه ممکن است چشم نواز باشد، ولی طبیعی نیست. در تیره های مختلف و برای اهداف متفاوت، تیپ های متفاوتی از کپل مطلوب است. بر اساس گفته وی در تیره های حمدانی، نسمان و گاهی اوقات صقلاوی کپل مستقیم تر مورد انتظار است ولی چنین کپلی در کحیلان می تواند نشانه اختلاط زیاد با تیره های فوق باشد. چنین اسبی احتمالا فاقد همه توانایی هایی ست که از این تیره انتظار میرود.
به عقیده شیخ، دم اسب نباید به شکل عصایی بالای گرفته شود. بلکه باید مانند پرچم برافراشته شود. چون نوع اول نشانه وجود پشتی ضعیف است و نوع پرچمی در اسبهایی با ستون فقرات قوی و مستقیم دیده میشود.
مهمانان من سپس می خواستند بدانند چه انتظاراتی از تیره های مختلف وجود دارد. پاسخ کوتاه شیخ این بود: از حمدانی، شجاعت. از عبیان شراک، سبکی و چابکی که این امر باعث میشود سریع خسته نشود و برای حرکت های سرعتی مناسب باشد. از کحیلانها، استقامت، که باعث میشود در کاربرد های با مسافت های طولانی از جمله شکار غزال از سایرین پیشی بگیرد. وی از تیره های صقلاوی و نسمان بیشتر در دسته بندی اسبهای زیبا یاد کرد. او در مورد تیره ی جلفان، با وجود اینکه گوشهای پهن و با فاصله اش را تمسخر کرد، پذیرفت که اسبی محکم و قوی است. در مورد تیره های معنقی و حدبان که هر دو متعلق به خانواده های سادات هستند، اعتراف کرد که اطلاعات کمی دارد چون از او دور هستند و بسیار کم تعدادند.
باید توجه داشت که قبیله یا خانواده ای که مالک یک تیره هستند آنرا برتر از سایر تیره ها می شمارند.
با این اوصاف با هر گروهی که برخورد کنید، تیره ی آنها بدون شک بهترین خواهد بود!
ولی شیخ حاجات و دو نفر دیگر از این قائده مستثنی بودند
بنابراین اطلاعات دریافت شده از یک قبیله یا منطقه ممکن است توسط سایرین تکذیب شود.
همواره به همین شکل بوده است چنانچه محمد علی در کتاب “تولید اسب اصیل عرب” اشاره می کند: بعضی اروپائیان تفاوت بزرگی بین عرب سوریه، نجد و غیره قائل هستند در صورتی که همه اینها از یک ریشه واحد هستند.
من اغلب خوشحال می شوم وقتی در مورد اسب دوستانی می خوانم که با اسب عرب سر و کار دارند
به نظر می آید آنها کاملا متقاعد میشوند که بهترین اسبها از این قبیله یا آن یکی هستند. ولی من میگویم : اسبهای خوبی در همه قبایل هست. قبایل همسایه اغلب در جنگ بوده اند و پیروز میدان بهترین سرمایه های طرف مغلوب را از آن خود میکرده. به این ترتیب اسبهای خوب از قبیله ای به قبیله ی دیگر برده میشدند. پس می شود اینطور نتیجه گرفت که قدرتمند ترین فبیله مالک بهترین ها می شود
متن حاضر هم ترجمه نوشته ای از مری خانم است.
پاییز 1982 است. حوادث بسیاری اتفاق افتاده و زندگی من درهم و برهم است. من در یک ملک کوچک در نزدیکی شهر همدان هستم. جایی که زمانی همه ی اراضی وسیعش متعلق به ما بود، همه ی پولی که دارم به 100 دلار نمیرسد و ما مجبوریم در طول زمستان غذا و گرما داشته باشیم. بهار می رسد…خدا بزرگ است!
من با دست حلقه زده بر گردن “خبیثه”* در جستجوی ماه جدید( قبل از اینکه غروب کند ) به افق چشم دوخته ام.
میخواهم ماه را بر صورت “خبیسه” ببینم. (یکی از خرافات مربوط به “وذنه خرسانی” که یاد گرفتم!)
ماه را یافته بودم و با صدای بلند( عادت کرده ام با صدای بلند با اسبهایم صحبت کنم) به مادیان گفتم :
“ما جایی برای زندگی داریم ولی چه بخوریم؟ من نمیتونم خودم را سیر کنم و شما اسبها را تنها بگذارم”
در این لحظه مستخدم که همیشه در خانه ام زندگی می کند، صدا زد :”خانم ، از خارج تلگراف آمده.”
من کاملا مبهوت شده بودم. اصلا باور نمی کردم خواهرم که در ایتالیا زندگی میکند، توانسته باشد من را پیدا کند. آخر خود من هم کد پستی ام را نمی دانستم!
وحشت کردم. با خود گفتم یک اتفاقی برای خواهرم افتاده و یکی از دختر های او به اندازه ی کافی باهوش بوده که یک جوری من را پیدا کند.
گفتم:” سریع تلگراف را بیاور پایین!”
با انگشتان لرزان بازش کردم.
:”شش هزار دلار برای تهیه علوفه اسبها تقدیم میگردد. دن فورد**”
من دن فورد را تا سال 1988 که از دنیا رفت نشناختم و هرگز نفهمیدم چطور توانست مرا پیدا کند.
خبیثه کار خود را کرد! تا به امروز برای اسب اصیل کار کرده ام و عقیده دارم باورهای خرافی به نحوی اثرات بزرگی دارند.
اخیرا اسب اصیل خوزستان به لیست اسبهای ثبت شده، پیوسته است و نمیدانم اگر نمی توانستم اسبهایم را از آن زمستان سخت نجات دهم، آیا انگیزه ی ادامه کار با اصیل را داشتم یا نه. فقط می دانم که ما، اسبها و من، خیلی به دن فورد مدیونیم و البته هرگز این سخاوت و گشاده دستی اش را فراموش نخواهم کرد.
این چیزی ست که فقط یکبار در زندگی اتفاق میافتد (به اندازه ای تجربه داشته ام که بدانم.)
* نام مادیان خرسانی خانم
**Don Ford تولید کننده آمریکایی