نتایح جستجو

  1. ناشناس

    مانژ استاندارد

    اره حتما ادامه بدید:wacsmiley: و اون روش تخصصی هم در اختیار ما قرار دهید مانژ باشگاه ما الان 10سال هست که مورد استفاده قرار گرفته و امسال دیگه کارش تموم شد و اب باران داخلش موند و پایین نرفت که مجبور شدیم کل مانژ را خاک بر داری کنیم و از اول مانژ رو بسازیم . زیر سازی مانژ از قلوه سنگ درست...
  2. ناشناس

    مانژ استاندارد

    با سلام برار ساخت یک مانژ خوب چه استانداردهایی رو باید رعایت کنیم از زیر سازی بگیر تا آخرین مرحله که بستر اصلی مانژ میشه از چه نوع خاک(ماسه) یا موار دیگه ای استفاده کنیم که مانژ نرمی داشته باشیم / برای زیر سازی مانژ از چه مصالحی استفاده کنیم که زمان بارندگی آب داخل مانژ جمع نشه . کلا...
  3. ناشناس

    ايا اسبها با انسان صحبت ميكنند؟

    اره صحبت میکنند اما روش گفتمانشون فرق میکنه:wacsmiley:
  4. ناشناس

    احیای مسابقات درساژ در شیراز

    مطمعا باش کسانی که پارکورهای 120رو طی کردن و میکنن کار درساژ مقدماتی رو هم بلد هستند چون پایه کل سواری همون کار زمینی یا درساژ هست . اما..........................................نا گفته ها بماند
  5. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    امید جان 4شنبه تا جمعه منتظرتون بودیم پس چی شد چرا نیمدین:smile:
  6. ناشناس

    چگونه زمين بخوريم؟!

    زمین خوردن از اسب بد نیست زمانی که از اسب افتادی تا بخای بدنت رو اماده کنی و حواثت رو جمع کنی خوردی زمین تموم شده / فقط باید مواظب باشید . جایی سواری کنید که زمین خوبی داشته باشه . مخصوصا زمان گشت / عکس اول بدون اسب خورده زمین اما کلید نشسته داخل صورتش
  7. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    جرا کنسل شد سهراب جان:sadsmiley::ohno-smiley02:
  8. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    اخرش نگفتید برنامتون چی هست؟ :wacsmiley:
  9. ناشناس

    مرد اسب سوار و امام زمان

    پناهم باش بیابان بود و تنها او. تا چشم کار می کرد، بوته های خار، پشت به پشت هم، دور تا دورش را فرا گرفته بودند. اسمِ خدا را بر زبان آورد و گفت: خودش حافظ بنده ها است... خدایا! پناهم باش. اسبش را به حرکت در آورد. باد ملایمی بوته ها را می لرزاند. آفتاب، مایل و کم حرارت می تابید و صبح، تازه و دل...
  10. ناشناس

    نمايش تفنگ و اسب؛ رؤیاي سوارکار نوجوان

    نمايش تفنگ و اسب؛ رؤیاي سوارکار نوجوان دور دنيا- وقتی «محمد» به اسب سواری پدرش نگاه می­کند، قلبش تندتر می‌زند. این پسر نوجوان مراکشی دوست دارد روزی مثل پدرش سوارکار ماهری شود اما برای رسیدن به آرزویش قبل از هرچیز به یک اسب اصیل نياز دارد. براي همين پيش از آغاز رقابت­های سوارکاری «مکناس»، پدر و...
  11. ناشناس

    زوال ماهيگيري با اسب

    زوال ماهيگيري با اسب روزنامه اعتماد > شماره 1482 گروه ترجمه: در ميان مشاغل و حرفه هاي رو به زوال، صيد ميگو با استفاده از اسب شايد يکي از عجيب ترين ها باشد. در بخش هايي از سواحل بلژيک اما، کماکان مرداني وجود دارند که در لباس هاي کار سرتاسر زردشان هنگام جزر آب دريا با اسب به آب مي زنند...
  12. ناشناس

    فلمن و....؟؟؟

    اسبهای نریون تو فصل جفت گیری از این کار ها میکنن
  13. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    اقا منتظر هستیم :confused:
  14. ناشناس

    محفل شاعران

    دل من به که باید دل بست؟ چه کسی لایق دل بستن ماست؟ من به هر کس که دلی می بندم دل من می شکند دل من همچو نجیب اسبی رام رام این مردم بی رحم جفا آلوده به همه این کس و ناکس...
  15. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    سهراب جون شما هم فکر کنم یک شبی با اقای دکتر . اقای دیور به باشگاه محسن امدین درسته
  16. ناشناس

    ملاقات در شیراز

    خوب دقیقا چه روزی میاین شیراز و بر نامتون چی هست :wacsmiley:. به کدوم باشگاهها سر میزنید . باشگاه محسن هم بیاین چند تا ترکمن داره ببینید و لذت ببرید . :dodgy:
  17. ناشناس

    اسب مهربان

    اسبی که یک بره را به فرزندخواندگی خود پذیرفته است؛ در مزرعه ای واقع در "کورنوال". (PA)
  18. ناشناس

    باربارو. قهرمان اسب دوانی

    باربارو ، اسبی که همه پیشبینی می کردند تا برای اولین بار در 30 سال گذشته سومین قهرمانی در مسابقات اسبدوانی آمریکا را به دست آورد در مقابل چشم 118000 نفر استخوان پایش شکست و شرط بندی خیلی ها غلط از آب در آمد. دامپزشکان به سختی توانستند جان اسب را حفظ کنند.
  19. ناشناس

    الویس و حیوانات

    سلام آیا تا به حال در مورد حیوانات فکر کردید؟ اونها واقعا موجودات پاک و معصومی هستند. ای کاش ما انسا نها هم میتونستیم صداقت و سادگی رو کمی از حیوانات یاد بگیریم. هیچ میدونستید که یکی ازعلایق مهم الویس از بدو تولد تا زمان وداع با زندگی , نگهداری از حیوانات بود . الویس همیشه...
  20. ناشناس

    محفل شاعران

    اسب چشم هايم را بسته اند افسارم در در دست يكي است ( او را نميشناسم ) و مرا راه ميبرد ، فكر ميكنم : تا الآن كيلومترها راه است كه رفته ام ، مطمئنم اگر چشمهايم را باز كنند قطعا در جايي هستم كه با مكان اوليه ام بسيار فرق دارد من پيشرفت كرده ام. پارچه سياه از مقابل چشمانم برداشته ميشود : اما...
بالا