♘امیرحسین♞
♘ مدیریت انجمن اسب ایران ♞
این عکس منحصر به فرد تنها تصویر باقیمانده از "کارون" یکی از اجدادِ مهمِ اسبهای عربِ ایرانیست.
در این تصویر "کارون" را در دستان سرهنگ سهراب خلوتی در دانشکده افسری میبینید.
کارون در اواخر دههی 20 خورشیدی توسط زندهیاد "سرهنگ مسعود شکی" به مبلغ 3 هزار تومان در خوزستان خریداری شد.
خالی از لطف نیست که بدانید در آن دوران حقوق یک افسر ارتش با درجه سرهنگی و خدمت در خارج از مرکز مبلغ 56 تومان یعنی پان...صد و شصت ريال بودهاست!
سرهنگ مسعود شکی در زمان حیات و در خاطرات شفاهی خود نقل کردهاست که در آن دوران سیلمیهای بسیار قویتر از کارون نیز وجود داشته که در اختیار شیوخ عرب خوزستان بوده و یکی از معروفترین آنها "نسمانِ حسین تقی" نام داشتهاست. هر از گاهی که به میدان میآمده مردم و عشایر عرب از فرط صولت و زیبایی با صلوات "نسمان" را مشایعت میکردهاند. سرهنگ مسعود شکی روزی از یکی از شیوخ عرب میپرسد: چرا این اسب را نمیدوانند و کمتر به مسابقه میآورند؟ و شیخ با لبخندی پاسخ میدهد: مگر چنین اسبی را میدوانند؟!
در آن روزگار و در آن خطه از ایران و با آن سطح درآمد که پیش از این گفتیم قیمت کشش آن اسب یعنی "نسمانِ حسین تقی" 300 تومان بودهاست.
همچنین سرهنگ مسعود شکی در جایی دیگر نقل کردهاست که هنگامی که به عنوان افسر ارتش در خوزستان خدمت میکردم دیدم که اموال و از جمله ایلخی بزرگ شیخ خزئل توسط رضا شاه مصادره گردید. بالغ بر 5هزار رأس از مادیانهای شیخ خزئل که از بزرگترین تولیدکنندگان اسب عرب در خاورمیانه بود در پادگانها و هنگها به عنوان اسب سوارهنظام مورد استفاده سربازان قرار میگرفت. با حیرت و حسرت به این مادیانها که همهگی کهر بودند مینگریستم و همین مرا بر آن داشت تا به ستاد ارتش و سپس شخص سپهبد رزمآرا نامه بنویسم و تقاضا کنم که از این اسبهای اصیل برای اصلاح نژاد استفاده کنند نه به عنوان اسب نظامی در پادگانها؛ در نهایت پاسخی از آنها دریافت نکردم که جای تأسف بسیار دارد. و اینگونه بود که نژادهای اسب اصیل ایران همانند عرب و ترکمن مضمحل گردید.
و اما کارون؛
توسط سرهنگ مسعود شکی خریداری میشود و در میادین خوزستان در مسافتهای بالای 2000 متر با پشت سر گذاشتن اسبهای ترکمن جوایز بسیاری را از آنِ خود میکند و پس از ماجراهای بسیار سرانجام این اسب به تهران منتقل میشود. اداره امور دواب (مرکز اصلاح نژاد ارتش) پیشنهاد خریداری این اسب را به مبلغ 15000 تومان به عنوان سیلمی برای ایلخی ورامین میدهد.
در همین حال آقای مجید بختیار که یکی از اعضاء خانواده بزرگ بختیاری و از دوستان نزدیک و صمیمی سرهنگ مسعود شکی بوده از او میخواهد که اسب را به آنها نفروشد؛ مسعود شکی که انسانی تیزبین و هوشیار بوده درمییابد که مجید بختیار دل در گرو کارون دارد.
مجید بختیار خود از اسبداران و خوانین بختیاری بود. او در آن روزگار به همت همسرش زندهیاد خانم "مریلیلی قرهگوزلو" در حال تأسیس ایستگاهی برای تولید و پرورش اسب عرب در منطقه "دشت عقیلی" در شمال خوزستان بودند. وی کارون را برای آن ایستگاه در نظر گرفته بود.
سرهنگ مسعود شکی به سبب دوستی دیرینه با مجید بختیار به اداره امور دواب پاسخ رَد میدهد و "کارون" را به وی هدیه میکند. مجید بختیار نیز تصمیم میگیرد "کارون" را به زادگاهاش خوزستان برگرداند. برای انتقال "کارون" به دشت عقیلی، مجید بختیار یکی از بهترین و خُبرهترین مِهتران خود را به تهران و منزل ییلاقی خود فرامیخواند. او که مردیست بلند بالا با قدی نزدیک به 2 متر و از طایفه لُر به تهران میآید و آماده انتقال اسب میشود. مجید بختیار در حضور مسعود شکی او را نزد خود میخواند و به مِهتر با لهجه لُری و کلامی آمیخته به طنز و تحکم که حکایت از میزان علاقه و حساسیت او به "کارون" بوده می گوید: پدر سوخته این اسب را تا عقیلی دستکش (یعنی پیاده) میبری!!!
عشق و علاقه و احساس مسئولیت مِهتر به "کارون" سبب میشود "کارون" مسافت بین تهران تا دشت عقیلی در توابع شهرستان گَتوند در خوزستان یعنی مسافتی بیش از 1000 کیلومتر را همراه مِهتراش پیاده طی کند.
در آنجا از کارون پذیرایی مطلوبی میشود و بیش از یک دهه از آن تعداد زیادی کرههای خوب متولد میشود. متأسفانه در اوایل دههی 40 خورشیدی با شیوع طاعون اسبی که بیشترین خسارات را به اسب عرب ایرانی و از جمله ایلخی مجید بختیار و خانم قرهگوزلو وارد آورد تعداد زیادی از آنها از بین میروند.
معدودی از کرههای کارون و مادیانها به لطف و درایت فردی دلسوز و با مسئولیت از ایل بختیاری که نام او را نمیدانیم به سرعت به کوهها و ارتفاعات بختیاری منتقل میشوند تا در هوای سرد آنجا از شر پشههای آلوده به طاعون در اَمان بمانند.
بر طبق نظر خانم قرهگوزلو و مجید بختیار اسبهای باقیمانده در ارتفاعات از کیفیت متوسط رو به پایین برخوردار بودند و همانها پایهی ایلخی جدید خانم قرهگوزلو را تشکیل دادند و سیلمیهای بسیاری از این خط خونی به وجود آمد که "حداد" سیلمی معروف یکی از آنهاست.
و به این طریق با تمام صدماتی که ایلخی مزبور و اسب عرب ایرانی از این بیماری مهلک دید، خانم قرهگوزلو توانست با تلاش طاقت فرسای خود تا حدی این نژاد که از بهترین و بینظیرترین اسبهای استقامت دنیا (به همراه اسب کُرد) است را حفظ کند.
بابک شکی میگوید: در اواخر دههی 70 خورشیدی که برای شرکت در جشنواره اسب عرب به چغارنبیل رفته بودم، در آنجا دیدم که بعد از 5 دهه عشایر عرب "کارون" را همچنان به نام "اسبِ شکی" میشناختند.
حضور سرهنگ مسعود شکی در میدان اسبدوانی آبادان که در آن روزگار توسط انگلیسیها اداره میشد چنان پُررَنگ بوده که همچنان در خاطرهها مانده است؛ چنانکه آقای "شیخ علی بِن طُرَیف" که از اسبداران خوزستان هستند در نخستین همایش علمی و جشنواره ملی نژادهای اصیل اسب های ایران (3 و 4 آبان 1391- تهران) از قول پدر و عموی خود اظهار میداشت که شکی با اسبهای ترکمناش در مسابقات شرکت میکرد و ما آنها را شکست میدادیم. جدای از شوخ طبعی ایشان در این بیانات که در حضور بابک شکی فرزند ارشد سرهنگ مسعود شکی عنوان میشد، این مطلب صحت دارد که در مسافت های بالای 2000 متر رقیبی برای اسبهای عرب خوزستان وجود نداشت.
حوادث بسیار گوناگونی که در آن خطه پیرامون اسب و سوارکاری رخ داده بسیار جالب و شنیدنیست؛
معروفترین آن مربوط به اسب ترکمنی به نام "آشوریمالی" یا همان "شهرزاد" است که در آینده به نظر علاقمندان خواهد رسید.
این عکس برای اولین بار از آرشیو مکتب شکی به نمایش گذاشته می شود. امیدواریم مورد استقبال علاقمندان اسب عرب ایرانی و کلیه اسب دوستان قرار گیرد.
در این تصویر "کارون" را در دستان سرهنگ سهراب خلوتی در دانشکده افسری میبینید.
کارون در اواخر دههی 20 خورشیدی توسط زندهیاد "سرهنگ مسعود شکی" به مبلغ 3 هزار تومان در خوزستان خریداری شد.
خالی از لطف نیست که بدانید در آن دوران حقوق یک افسر ارتش با درجه سرهنگی و خدمت در خارج از مرکز مبلغ 56 تومان یعنی پان...صد و شصت ريال بودهاست!
سرهنگ مسعود شکی در زمان حیات و در خاطرات شفاهی خود نقل کردهاست که در آن دوران سیلمیهای بسیار قویتر از کارون نیز وجود داشته که در اختیار شیوخ عرب خوزستان بوده و یکی از معروفترین آنها "نسمانِ حسین تقی" نام داشتهاست. هر از گاهی که به میدان میآمده مردم و عشایر عرب از فرط صولت و زیبایی با صلوات "نسمان" را مشایعت میکردهاند. سرهنگ مسعود شکی روزی از یکی از شیوخ عرب میپرسد: چرا این اسب را نمیدوانند و کمتر به مسابقه میآورند؟ و شیخ با لبخندی پاسخ میدهد: مگر چنین اسبی را میدوانند؟!
در آن روزگار و در آن خطه از ایران و با آن سطح درآمد که پیش از این گفتیم قیمت کشش آن اسب یعنی "نسمانِ حسین تقی" 300 تومان بودهاست.
همچنین سرهنگ مسعود شکی در جایی دیگر نقل کردهاست که هنگامی که به عنوان افسر ارتش در خوزستان خدمت میکردم دیدم که اموال و از جمله ایلخی بزرگ شیخ خزئل توسط رضا شاه مصادره گردید. بالغ بر 5هزار رأس از مادیانهای شیخ خزئل که از بزرگترین تولیدکنندگان اسب عرب در خاورمیانه بود در پادگانها و هنگها به عنوان اسب سوارهنظام مورد استفاده سربازان قرار میگرفت. با حیرت و حسرت به این مادیانها که همهگی کهر بودند مینگریستم و همین مرا بر آن داشت تا به ستاد ارتش و سپس شخص سپهبد رزمآرا نامه بنویسم و تقاضا کنم که از این اسبهای اصیل برای اصلاح نژاد استفاده کنند نه به عنوان اسب نظامی در پادگانها؛ در نهایت پاسخی از آنها دریافت نکردم که جای تأسف بسیار دارد. و اینگونه بود که نژادهای اسب اصیل ایران همانند عرب و ترکمن مضمحل گردید.
و اما کارون؛
توسط سرهنگ مسعود شکی خریداری میشود و در میادین خوزستان در مسافتهای بالای 2000 متر با پشت سر گذاشتن اسبهای ترکمن جوایز بسیاری را از آنِ خود میکند و پس از ماجراهای بسیار سرانجام این اسب به تهران منتقل میشود. اداره امور دواب (مرکز اصلاح نژاد ارتش) پیشنهاد خریداری این اسب را به مبلغ 15000 تومان به عنوان سیلمی برای ایلخی ورامین میدهد.
در همین حال آقای مجید بختیار که یکی از اعضاء خانواده بزرگ بختیاری و از دوستان نزدیک و صمیمی سرهنگ مسعود شکی بوده از او میخواهد که اسب را به آنها نفروشد؛ مسعود شکی که انسانی تیزبین و هوشیار بوده درمییابد که مجید بختیار دل در گرو کارون دارد.
مجید بختیار خود از اسبداران و خوانین بختیاری بود. او در آن روزگار به همت همسرش زندهیاد خانم "مریلیلی قرهگوزلو" در حال تأسیس ایستگاهی برای تولید و پرورش اسب عرب در منطقه "دشت عقیلی" در شمال خوزستان بودند. وی کارون را برای آن ایستگاه در نظر گرفته بود.
سرهنگ مسعود شکی به سبب دوستی دیرینه با مجید بختیار به اداره امور دواب پاسخ رَد میدهد و "کارون" را به وی هدیه میکند. مجید بختیار نیز تصمیم میگیرد "کارون" را به زادگاهاش خوزستان برگرداند. برای انتقال "کارون" به دشت عقیلی، مجید بختیار یکی از بهترین و خُبرهترین مِهتران خود را به تهران و منزل ییلاقی خود فرامیخواند. او که مردیست بلند بالا با قدی نزدیک به 2 متر و از طایفه لُر به تهران میآید و آماده انتقال اسب میشود. مجید بختیار در حضور مسعود شکی او را نزد خود میخواند و به مِهتر با لهجه لُری و کلامی آمیخته به طنز و تحکم که حکایت از میزان علاقه و حساسیت او به "کارون" بوده می گوید: پدر سوخته این اسب را تا عقیلی دستکش (یعنی پیاده) میبری!!!
عشق و علاقه و احساس مسئولیت مِهتر به "کارون" سبب میشود "کارون" مسافت بین تهران تا دشت عقیلی در توابع شهرستان گَتوند در خوزستان یعنی مسافتی بیش از 1000 کیلومتر را همراه مِهتراش پیاده طی کند.
در آنجا از کارون پذیرایی مطلوبی میشود و بیش از یک دهه از آن تعداد زیادی کرههای خوب متولد میشود. متأسفانه در اوایل دههی 40 خورشیدی با شیوع طاعون اسبی که بیشترین خسارات را به اسب عرب ایرانی و از جمله ایلخی مجید بختیار و خانم قرهگوزلو وارد آورد تعداد زیادی از آنها از بین میروند.
معدودی از کرههای کارون و مادیانها به لطف و درایت فردی دلسوز و با مسئولیت از ایل بختیاری که نام او را نمیدانیم به سرعت به کوهها و ارتفاعات بختیاری منتقل میشوند تا در هوای سرد آنجا از شر پشههای آلوده به طاعون در اَمان بمانند.
بر طبق نظر خانم قرهگوزلو و مجید بختیار اسبهای باقیمانده در ارتفاعات از کیفیت متوسط رو به پایین برخوردار بودند و همانها پایهی ایلخی جدید خانم قرهگوزلو را تشکیل دادند و سیلمیهای بسیاری از این خط خونی به وجود آمد که "حداد" سیلمی معروف یکی از آنهاست.
و به این طریق با تمام صدماتی که ایلخی مزبور و اسب عرب ایرانی از این بیماری مهلک دید، خانم قرهگوزلو توانست با تلاش طاقت فرسای خود تا حدی این نژاد که از بهترین و بینظیرترین اسبهای استقامت دنیا (به همراه اسب کُرد) است را حفظ کند.
بابک شکی میگوید: در اواخر دههی 70 خورشیدی که برای شرکت در جشنواره اسب عرب به چغارنبیل رفته بودم، در آنجا دیدم که بعد از 5 دهه عشایر عرب "کارون" را همچنان به نام "اسبِ شکی" میشناختند.
حضور سرهنگ مسعود شکی در میدان اسبدوانی آبادان که در آن روزگار توسط انگلیسیها اداره میشد چنان پُررَنگ بوده که همچنان در خاطرهها مانده است؛ چنانکه آقای "شیخ علی بِن طُرَیف" که از اسبداران خوزستان هستند در نخستین همایش علمی و جشنواره ملی نژادهای اصیل اسب های ایران (3 و 4 آبان 1391- تهران) از قول پدر و عموی خود اظهار میداشت که شکی با اسبهای ترکمناش در مسابقات شرکت میکرد و ما آنها را شکست میدادیم. جدای از شوخ طبعی ایشان در این بیانات که در حضور بابک شکی فرزند ارشد سرهنگ مسعود شکی عنوان میشد، این مطلب صحت دارد که در مسافت های بالای 2000 متر رقیبی برای اسبهای عرب خوزستان وجود نداشت.
حوادث بسیار گوناگونی که در آن خطه پیرامون اسب و سوارکاری رخ داده بسیار جالب و شنیدنیست؛
معروفترین آن مربوط به اسب ترکمنی به نام "آشوریمالی" یا همان "شهرزاد" است که در آینده به نظر علاقمندان خواهد رسید.
این عکس برای اولین بار از آرشیو مکتب شکی به نمایش گذاشته می شود. امیدواریم مورد استقبال علاقمندان اسب عرب ایرانی و کلیه اسب دوستان قرار گیرد.