با عشق بخوانید...

42.
آفتابگردانت خواهم شد
از هر طرف طلوع کنی
ابرها هم با تو ماجرایی دارند!
برخیز و باش
آن سان که از ازل بودی
و وسوسه ها دروت نمیکنند
یک لحظه از "نفس"
...



برخیز و باش
 
آخرین ویرایش:
43.
غمگین تر از این هم...
مگر میشود شیهه کشید؟؟؟

صاعقه های خوشبختی همه جا شعله ورند
حتی با این غمهای پوشالی
باید که بشنوی

و گوش
ناجی تو از ترانه ی شب
هر چند خسته ولی
همراه و یکدل است،
چیزی که سخت یافت می نشود
اسب خوب من
 
آخرین ویرایش:
44.
می شود حدس زد
آغاز دیدار را:
من جیغ
تو شیهه
دلم برای بنفش ترین جیغها تنگ شده!

و کاش برای اولین بار یک گاز کوچک...
یادگاری دردناک و دوست داشتنی
آه،میبینمت
بزودی

گله مندی ات به جاست
با این همه ادعا
باید دست کم روزی هزار بار بوسه بارانت میکردم
اما
مشغله هایم هم باور کن وامدار تواند
از خوابهای اسبی ام بگیر
تا آرزوهای دست یافتنی در روزهایی نزدیک
تا کتابهایی که میخوانم ،
و ظرفهایی که میشورم،
و طعم آشپزیهای روزانه ام!!!


رد پای تو کم نیست
و من به پاس یاد تو
ترانه ای از یالها از بر میکنم،
هر شب
با هر شهاب بیقرار
و روزها،
هر ثانیه خود را برای دیدارت می آرایم


برای nمین بار
دوستت دارم شیدا
 
آخرین ویرایش:
45.
اگر اسب نبودی
پیش از این میدیدمت
چه سخت که جرم تو اسب بودن است و بس!
برای اولین بار آرزو میکنم:
ایکاش یک اسب بودم...

عطش عطش سهم من
نفسٍ "نفس" سهم تو
و این سهام عدالت را چه کسی بین ما تقسیم خواهد کرد؟!

مادرم میگفت:
"تو باید در طویله بخوابی"
و شیرین تر از این جمله نیافتم
مزه مزه کردنش هم صفایی کمتر از یک یورتمه ندارد


و چه خوب
که اسبی بودنم را باور کرد
مرا همین بس
که هنوز دعایم میکند
و به جان شیدا،
روزی فرا میرسد که با او به استقبالت می آیم
 
آخرین ویرایش:
46.
شاعرانه ترین قدم ها
متبلور نیازی بیش نیستند
و آن فقط تویی
این را به حرمت اولین سواری ات میگویم
چه سربلند بودم
و تو
زمین نزدی مرا
سپاس

زندگی بیش از این نیست
که گاهی در تلاطم تو خیره شوم
و به دوردستهای نگاهت چشم بدوزم،
من در این بیکران کیمیای محبت می یابم
و لطافتهایی به پاکی نگاههای اسبی ات
آه اگر غرق نشوم چه کنم؟؟؟
به سادگی یک قطره غرقم کن
وه چه دلنشین و دلچسب

با این یال و کوپال
حال من بهتر از این نمی شود
رسم دلبری را کجا چنین آموختی؟
که امان را میبری
و "نفس " را میکشی،
به دارهای اسبی!

دارهای اسبی
دوست دارمتان!!!
 
آخرین ویرایش:
47.
وای اگر پایان بگیرد رسم هجر
با چه رویی در برت ظاهر شوم؟؟؟

با کدامین طرز لبخند از دلت بیرون کنم
روزهای بی "قراری"،
بی "سواری"
لحظه هایی که فقط دارند از آن روزها
خاطراتی "یادگاری"

با تمام نقشه هام اما دلم
نقش زیبای تو را هر شب میان غصه میبیند که یا
نقش بر آب
یا چو آبی در پناه آفتاب!

خنده های تلخ زیباتر از این هم میشود؟؟؟
یا ژکوند لبخندهای دائمم
"آه اگر راهی به دریاییم بود..."(فروغ فرخزاد)
اگر سوارکاری چه پرواییم بود!!!
 
آخرین ویرایش:
48.
نقره فام از آسمانت کام من
یک تامل میکشاند راه شیری را به دامان تو زود
وه،
تماشایی ترین دیدار را تخمین زدم


از زمین تا آسمان
با 2 دنیا از ستاره که همی چشمک زنان
چشم ها بر آستانت دوختند
بعد دیدم در تب دیدار دوم مثل من می سوختند


نقره داغ شیهه هایت باز مُرد
غنچه ای شاداب هم گر بود ،
با هجران تلخ تو فسرد
...
 
آخرین ویرایش:
49.
بی سبب صدایت نمیکنند آویشن
انصافا،
طراوت را به ارث برده ای!!!
 
آخرین ویرایش:
50.
و چه لذتی
بی هیچ تلاشی یورتمه ات را نوش جان کردم!!!
و ایکاش اسب ها از تو یاد بگیرند
که به نابلد ها هم یورتمه ارزانی کنند!!!
 
آخرین ویرایش:
51.
انگار بیش از اینکه من منتظرت باشم،
تو به انتظار نشسته بودی
از آنهمه نشاط کسی هم میتوانست نفهمد؟!

گاف یورتمه ات، با عمر اسبی ام که روی خط گاف گذشت،
در!!!
 
آخرین ویرایش:


52.
صبح یعنی یک امید تازه تر

بر سر راهی دوان با"یال" و پر!

با همین ایکاش ها همسایگی
دم ز شیدا ها زدن،دیوانگی

شیهه ها را در دهان ها دوختن
رسم دوری را به زور آموختن!

یک لگد بر لحظه ی بی اسبی ام
یاد باد این خوابهای اسبی ام!

دوره کردن خاطرات یال را
اسب های پاک بی تمثال را

...


 
آخرین ویرایش:
از مرضیه عزیز و جناب ناشناس ممنون که کلاه به این گشادی سر بنده گذاشتند!!!:p

از انجمن شعر دوستان اسبی به شاعرهای عزیز و دوست داشتنی انجمن:

"نفس" شعر بدون تب یاران بر باد!
از همین بیت به دلهای عزیزان فریاد!

باز یاریگر اشعار من اینجا باشید!
باز با عشق،صمیمانه بیایید و با ما باشید!

سپاسی به بلندای روح لطیفتان
 
و نیز همه کاربران بسیار عزیز و شعر دوست انجمن:
خوشحال میشوم اگر انتقادی،پیشنهادی... راجع به اشعارم دارید متذکر بشوید(تشکر هم اگر کردید که دیگه به به،خوش به حال من!!!);)
بی شک حتی انتقاد شما نیز باعث دلگرمی بنده میشود و پیشاپیش ممنون از توجهتان دوستان :p
 
غروب آخرین هرگز از خاطرم نخواهد رفت
تو با زبان بی زبانی
تو با نگاه بی کلامی
فریادهای درد و رنج سر دادی و ما
در اوج لذت و وجد
می تاختیم بی مروت
ای کاش فردایی نبود
تا وجدان ما بیدارشود
که مرگ "باران" ملیح
هرگز از درد جسمش ناشی نبود
او از زخمه ی نامهربانی جان سپرد
آری او .........
از زخمه ی نا مهربانی جان سپرد
 
53.
امروز را هرگز فراموش نخواهم کرد
بی گمان تو هم دچار شدی
و من هم که عاشق این خیابانهای دوطرفه ام!!!

از کجا بگویم؟
سقوطی بی دردسر(!)یا لذت اولین پرواز بر فراز مانژ؟!
خالی از لطف نبودنش را کتمان نمیشود کرد
و انگار خوشم هم آمد!

یا جیغهای بنفشی که او را به ظاهر می آزرد!
که البته،
باور نمیکنم او از من و تو دلگیر باشد "سوزان"
خوش خیالی ام روزی کار دستم میدهد!

آه،اگر نمی افتادم محال بود کیفور شوم
شادی ام را از ستاره هایی که به من میخندیدند وام گرفتم
تا باد اینگونه زمین خوردنها،
اسبها بهتر از آدمها زمین میزنند!
 
آخرین ویرایش:
54.
و در امتداد بی نظیری از حضورت
همراهی ام کردی،
چه زیبا


اگر چه دیر
ولی به یمن چهار نعل پر ملاتت به تو ایمان آوردم
و اینکه یاریم میکنی
شک نمیکنم،
پشتم را گرم تر از اینها خواهی کرد!
 
آخرین ویرایش:
55.
یاد گرفتم
همیشه نمیتوان مهربان بود
و تجربه تلخی ست،نوازش شلاق ها


اما حیف
که نمیگذاری
در سکوت دلنواز بخشندگی ام
برایت شعری از حافظ بخوانم
و تقصیر خودت بود،
انگار تو ترانه شلاق را ترجیح میدهی!
 
آخرین ویرایش:
56.
فرش تنهایی یک احساس را بر زمین دل پهن کردم
روزی که امروز نبود
و ایکاش هرگز هم نبود
روزی که جز نقش تیرگی بر پیکرم نبود...

اما به شکرانه اختتامیه روزهای سخت
تا به عرش فقط تو را آرزو میکنم
برایت کم نمیگذارم
هر آنچه که بخواهی از شور این عشق


اما تو را قسم
به لحظه لحظه قسمت کردنهای این خوشبختی
نوازش یالهایت را،هرگز از من نگیر
 
آخرین ویرایش:
امروز را هرگز فراموش نخواهم کرد
بی گمان تو هم دچار شدی
و من هم که عاشق این خیابانهای دوطرفه ام!!!

از کجا بگویم؟
سقوطی بی دردسر(!)یا لذت اولین پرواز بر فراز مانژ؟!
خالی از لطف نبودنش را کتمان نمیشود کرد
و انگار خوشم هم آمد!

یا جیغهای بنفشی که او را به ظاهر می آزرد!
که البته،
باور نمیکنم او از من و تو دلگیر باشد "سوزان"
خوش خیالی ام روزی کار دستم میدهد!

آه،اگر نمی افتادم محال بود کیفور شوم
شادی ام را از ستاره هایی که به من میخندیدند وام گرفتم
تا باد اینگونه زمین خوردنها،
اسبها بهتر از آدمها زمین میزنند!
آری نفس دلنواز احساس
آن روز را
آن روز جان برانگیزرا
هیچ سواری از یاد نخواهدبرد
سقوط آن روز وجدبرانگیز
سقوط افتخارآفرین عمرم بود
اما نه باجیغهای بنفش، که سقوط من
ازنوع پرسکوتش
آن قدربی صداو خاموش
که مرگ از یاورانش بود
لیکن اکنون
درلحظه ی جاری زندگی
نام آن سقوط
پرواز است
پروازی که نامش
تجربه ی خوش حیات است
و نام دلنشین "کاترینا" یادواره ی آن
پرواز است.
 
57.
دلتنگی هایم را وقتی با تو قسمت میکنم
سهم خاطره ها ورای تصور است،
روزهای آغازین ورودم به زمین
که تولدم را برادرم جشن گرفت!

و تو ورای هر آنچه مرا شیفته میگرداند،
و من هرگز،
نمیپنداشتم اینچنین در بند بودنی را.


شیدا،
روزی به یمن قدمهای پاک تو،
شاید دیگر مشکی نپوشم
و به جشن دیداری سبز بیایم
با شال سپیدم
و چشمهای مشکی ام که هرگز از عزای فرشته ای زمینی بیرون نمی آیند.


میدانم،
در میهمانی ات همیشه برای چشمهایم جایی هست
آنگونه که تو در جشنواره غمها و شادیهایم،
همیشه پا بر جا مانده ای.

جایت در لحظه های تنهاییم خالی،
شیدا
 
آخرین ویرایش: