خرنامه

Dr_Ghaffari

Active member
دوستان و اعضای محترم و عزیز
با رعایت ادب و احترام به سایرین،
جسارتا بهتر نیست بجای مطرح کردن شعر و حتی اسم (مثلا !)شاعرهایی بی ارزش،به اشعار شاعران بزرگ و گرانقدر کشورمان بپردازیم؟؟؟
معتقدم اینچنین افرادی که هیچ جایگاهی نزد عوام و خواص و ... ندارند و تنها افرادی از جنس خودشان به طرفداری آنها برمیخیزند،باید به دست فراموشی سپرده شوند و حتی بردن نام بی اعتبار و ... ایشان نیز جلوه ی چندان خوبی به محفل نخواهد داد،هر چند جایی حرفی زده باشند که مرتبط با عنوان تاپیک باشد.هر چند تاپیک "خرنامه"(!!!) است ولی اشعار ایرج میرزا لیاقت گذاشتن در همین خرنامه را هم ندارند...
امیدوارم کسی از حرفهای من رنجیده خاطر نشود که اصلا همچین قصدی نداشتم.قبل از همه از دکتر غفاری عذرخواهی میکنم.
سپاس
البته من نمی دانم کدام شاعر بزرگ است و کدام شاعر کوچک اما به حتم " حضرت حافظ " را اهل ادب بزرگ می شمارند همین حافظ همشهری شیخ اجل سعدی نیز کم کنایه بار زاهد و واعظ و عابد و شیخ و ... نکرده است. . .
خوب به یاد دارم وقتی در کنگره حافظ شناسی که در آرامگاه حافظ برگزار شده بود و مقام معظم رهبری نیز که آن زمان رییس جمهور بودند سخنرانی نموده و در پایان تفالی به دیوان حافظ زدند و در تعریف و تمجید از حافظ همین بس که فرمودند در خانه هر ایرانی یک قرآن و یک دیوان حافظ بر سر طاقچه اتاق است ! اما فال چنین بود :
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند . چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند !
البته فقط رندی چون حافظ می داند آن کار دیگر چیست ! بله !
البته گمان نمی کنم لازم به یاد آوری باشد که حضرت حافظ در ادامه می فرمایند : یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان ... کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند ! ( الزام آوردن این بیت هم برای خرنامه بودن تاپیک بود تا تمامی مطالبی که حقیر ارسال می کنم بی موضوع نباشد...
البته بدگمانی حافظ به این یک غزل نیست :
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت ... عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی !
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود ... وعده فردای زاهد را چرا باور کنم ؟
البته به غیر از حافظ شاعران گمنام بی شماری هستند که از خر سروده اند و عجیب است در سراسر ادبیات و فرهنگ ایران زمین " خر و ملا " پیوندی ناگسستنی دارند ...
حال بهتر است ابتدا نام شاعران پر آوازه ای را که در زمره شاعران انقلاب قرار می گیرند را ابتدا برده شود سپس من از همان شاعران ابیاتی در باب خرنامه ارسال خواهم کرد !
تاکید و تایید می کنم خدای نکرده هدف ما مخالفت با دولت و حکومت و ... نیست که به قول یکی از همین شاعران بی شعور و بی فرهنگ که نه دین دارند و نه اخلاق می دانند و نه و نه و نه :
گر چه زین دولت همه ناکامی آمد کام ما .... در فنا افتیم اگر او را فنا می خواستیم !

اما دوستان من شاعران و ادیبان این سرزمین با هر اندیشه ای که در سر داشته باشند سرمایه های فرهنگی و ادبی این مملکت هستند ... و این سرمایه ها هرچند کم هرچند ناچیز و هر چند بی مقدار بی ارزش نیستند ، هر کدام از این قطره ها آب دریای ادب ایرانند که آبروی ایران هستند ...
هجو و هزل که ایرج میرزا آن را برای انتقاد از جامعه روزگار خود برگزیده است یکی از شیوه های ادبی این سرزمین است و شیخ اجل سعدی نیز کم هجو و هزل ندارد ! تازه شاعران بزرگی چون سعدی که از این صنعت برای دست اندازی دوستان و دیگر شاعران استفاده کرده اند تا آنجا که سعدی گوید :
" مادر انوری ک... دارد ! همچو پالان پشت بر دیوار !
باز هم دوستان مرا ببخشند فقط به خاطر" پالان " که بی ارتباط با " خر " نباشد این یک بیت را من باب نمونه ذکر کردم ! پس اگر عدهای منفعت خویش را در آن می بینند که با شاعری چون ایرج میرزا که منفعت طلبی ملایان دوره خویش را به سخره گرفته است مخالفت کنند چه باک ایرج در بیتی می گوید :
نعوذ بالله ز قطره های دیده شیخ !.... چه خانه ها که از این آب کم خراب کند !
ایرج در این بیت به خدا پناه می برد از شیخ ! یعنی خدا شناس است اما شیخ نشناس !
دوستان من من چهار ساله بودم که اشعار ایرج را از حفظ می خواندم : همین ایرج فرزندش " خسرو " را در سن چهار سالگی نصیحت می کند که :
گفتار دروغ را اثر نیست ... چیزی ز دروغ زشت تر نیست!
تا پیشه تست راست گویی ... هرگز نبری سیاه رویی !
آنهایی که ایرج را به ناسزا ناسزا گفته اند که درباری بوده است و چه و چه :
هر کس ز خزانه برد چیزی .. گفتند مبر که این گناه است !
تعقیب نموده و گرفتند .. دزد نگرفته پادشاه است !
این کنایه ایرج به شاه ضرب المثل شده است ... همین ایرج بی ارزش بیش از هفتصد ضرب المثل در دیوان چهار زهار بیتی خود دارد ! بنیان گزار سبک روزنامه ای در ادبیات ایران است البته به زعم ملک الشعرای بهار در کتاب " سبک شناسی " که البته او هم شاعر بی ارزش دیگری بوده است البته همین ایرج است که قوام السلطنه و وثوق الدوله و علایی و ... را فحش می دهد و به قرارداد هزار و نهصد و نوزده که بین انگلیس و روسیه بر سر تقسیم ایران بسته می شود همین ایرج است که می گوید
از صلح میان گربه و موش .. بر باد رود دکان بقال !
که البته این بیت نیز ضرب المثل شده است ...
و همین ایرج است که می گوید :
" بزرگان وطن را از حماقه ... نباشد بر وطن یک جو علاقه " !
ایرج میرزا در جایی می گوید :
عجب گیر خری افتادم امروز .. به چنگ الپری افتادم امروز
عجب بر گشته اوضاع زمانه .. نمانده از مسلمانی نشانه
...
تمام مجتهد ها حرف مفتند .. همه بی غیرت و گردن کلفت اند !
این بی پروایی و پرده دری ایرج است که او را منفور روحانیون نموده است و لاغیر !
البته آیت الله انصاری در اثبات وحدانیت خداوند می فرماید اگر خداوند متعال شریک داشت با یکدیگر دست به یکی نموده و نسل ما آخوندها را از زمین بر می داشت !
دوستان برای خاتمه ابیات فردوسی را در نامه رستم به برادرش مطالعه فرمایند ابیات :
ابا تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود
شود روزگار بد آراسته بریزند خون از پی خواسته
ز دهقان و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود
زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش !
این هم پیش بینی فردوسی بوده است .. والسلام !
 

mahsa

Member
خر ما از کرگی دم نداشت

برای خودم جالب بود که این ضرب المثل از کجا امده اگر تکراری بود عفو بفرمایید


داستان:
می گویند شهری بود که به آن شهر «بارون» می گفتند. در این شهر همیشه جنجال و سر و صدا تمام بود و کسی جرات نمی کرد پا به آن شهر بگذارد. یک روز ملانصرالدین هوای شهر بارون کرد و گفت : «می خواهم به این شهر بارون بروم تا ببینم چطور شهری است.»
رفت و وارد شهر شد. در بین راه که می رفت دید یک نفر خرش با بار افتاده و به تنهایی نمی تواند آن را از زمین بلند کند. وقتی ملا را دید از او کمک طلبید و گفت : «خرم با بار افتاده و نمی توانم آن را بلند کنم» ملا جلو رفت و دم خر را گرفت تا به کمک صاحبش آن خر را بلند کند.
از قضا دم خر در دست ملا کنده شد. صاحب خر با خشونت دم خر را گرفت و گذاشت دنبال ملا و همینطور که ملا داشت می دوید، اسب یک نفر از اهالی شهر بارون فرار کرده بود و صاحب آن دنبال اسبش می دوید. وقتی که ملا را دید دوان دوان می آید فریاد زد تا اسب را از جلو بگیرد و نگذارد فرار کند. ملا از زمین سنگی برداشت و به طرف اسب پرت کرد تا مانع از فرار او بشود. از قضا سنگ به چشم اسب خورد و چشم اسب را کور کرد.
این بار صاحب اسب و مالک خر دوتایی گذاشتند دنبال ملا.
ملا وقتی دید خسته شده است به طرف خانه ای که روبه رویش بود دوید و با ضربه محکم به در کوفت تا باز شود و خود را از شر آن دو نفر به داخل بیندازد.
از قضا، زنی که نه ماهه حامله بود و می خواست وضع حمل کند پشت در ایستاده بود. وقتی ملا از پشت در محکم به در کوفت در به شکم زن حامله خورد و بچه اش را کشت. و شوهر زن هم با صاحبان اسب و خر، ملا را دنبال کردند. ملا وقتی خود را در محاصره دید به بالای بام پرید ولی فایده ای نداشت. آنان دنبال او به پشت بام پریدند. ملا از بالای بام نگاه می کرد تا جای همواری پیدا کند که از بالای بام بپرد پایین نگاه کرد لحافی را دید زیر بام افتاده بود بدون اینکه فکر کند که داخل لحاف چه پیچیده اند به روی لحاف پرید و شخصی را که مدتی بود مریض شده بود و او را داخل لحاف پیچیده بودند کشت. خویشاوندان شخص بیمار از جلو و دیگر اشخاص از عقب ملا، ملا را دستگیر کردند و او را پیش قاضی بردند.
ملا وقتی دید وضع خیلی خراب است قاضی را به کناری کشید و مبلغ هنگفتی پول به او داد و گفت : «مرا از شر این مردم نجات بده» قاضی وقتی پول را از ملا گرفت، صاحبان دعوا را صدا کرد و گفت: «نفر اول بیاید»، نفر صاحب مریض آمد.
قاضی گفت : «چه می گویی ؟» صاحب مریض، قضیه پدرش را که در زیر بام خوابیده بود و ملا از بالا به روی او پرید و او را کشت برای قاضی شرح داد. قاضی گفت : «اینکه کاری ندارد تو ملا را می بری همان جایی که پدرت خوابیده بود او را می خوابانی و خودت می روی از روی بام می پری روی او» مرد صاحب مریض دید اگر این کار را بکند شاید روی ملا نیفتد و جای دیگری بیفتد و عضوی از بدنش ناقص شود، راه خود را گرفت و رفت.
قاضی گفت : «نفر دومی را بیاورید». صاحب زن آمد و جریان زن خود را که ملا با ضربه ای که از پشت در به او زد و بچه اش از بین رفت برای قاضی تعریف کرد. قاضی در جواب گفت : «این خیلی آسان است زنت را به ملا می دهی و بعد از نه ماه که حامله شد و وقت وضع حمل او رسید زنت را تحویل می گیری» صاحب زن فکر کرد که به ضررش تمام می شود هیچ نگفت و با ناراحتی از پیش قاضی خداحافظی کرد.
قاضی دستور داد نفر سوم بیاید. صاحب اسب جلو آمد و حکایت اسب خود را برای قاضی گفت و اظهار داشت که ملا با سنگ چشم اسب او را کور کرده است. قاضی با ملایمت گفت : «تو اسب خودت را به دو شقه مساوی تقسیم می کنی یک شقه آن که کور است به ملا می دهی و نصف پول اسب خود را از ملا می گیری» صاحب اسب خیال کرد اگر اسب را دو شقه بکند و پول شقه ای را که کور است از ملا بگیرد آن وقت نصف دیگرش را چکار بکند. این هم ناراضی از پیش قاضی خداحافظی کرد و رفت.
قاضی دستور داد نفر چهارم را بیاورید شخص صاحب خر وقتی دید جریان از این قرار است و دعوای رفقا با ملا چطوری تمام شد. دم خر خود را داخل جیبش گذاشت و گفت : «جناب قاضی، خر بنده از کرگی دم نداشت !»
 

Dr_Ghaffari

Active member
سلام به مهسا خانم و سایر دوستان ، ظرافت کار شما را در ارسال حکایت ضرب المثل می ستایم !
یک حکایت هم در دیوان ایرج میرزا است در همین باب :
بیچاره خر آرزوی دم کرد ..! نایافته دم دو گوش گم کرد ..!
 

Dr_Ghaffari

Active member
انتقاد از مستشاران آمریکایی:
شعر از ایرج میرزا
نبینی خیر از دنیا علایی !
رسد از آسمان بر تو بلایی!
ترا کردیم ای گوساله مامور!
نه ماموری که المامور و معذور!
که بنمایی در آمریکا تجسس
بیاری مستشاری با تخصص
در آمریکا به خرها کردی اعلان !
که باشد مرتع سبزی در ایران !
ز نوع خود فرستادی کمندی
خصوصا یک خر بالا بلندی!
چموش و بدلگام و خام و گه گیر
نه از افسار می ترسد نه زنجیر!
خران داخلی معقول بودند !
وجیه المله و مقبول بودند !
که باشد این مثل منظور هر کس
زبان خر خلج می داند و بس !
نه تنها مرتع ما را چریدند
پدر سگ صاحبان بر سبزه ریدند !
این هجویه ایرج نیز چون می تواند از خرنامه ها تلقی شود ارسال شده است !
 

Dr_Ghaffari

Active member
بوده است خری که دم نبودش
روزی غم بی دمی فزودش
در دم طلبی قدم همی زد
دم می طلبید و دم نمی زد!
یک ره نه ز روی اختیاری
بگذشت میان کشت زاری
دهقان مگرش ز گوشه ای دید
برجست و از او دو گوش ببرید!
بیچاره خر آرزوی دم کرد
نایافته دم دو گوش گم کرد!
 

Dr_Ghaffari

Active member
تکراری است دوستان مرا ببخشند
دو نفر دزد خری دزدیدند
سر تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گرم زد و خرد
دزد سوم خرشان را زد و برد !
البته لازم به یاد آوری نیست که این خر نامه ها از ایرج است !
 

Dr_Ghaffari

Active member
گفت روزی به جعفر صادق ! ( منظور ایرج امام جعفر صادق علیه السلام است )
حیله بازی منافقی فاسق
کز حرام ربا چه مقصود است ؟
گفت : زان رو که مانع جود است !
برای تذکر آورده شد که ایرج شاعری دین ستیز نبوده است !
 

Dr_Ghaffari

Active member
باز هم ایرج در رثای سالار شهیدان امام حسین علیه السلام گفته است :
"سر گشته بانوان وسط آتش خیام
چون در میان آب نقوش ستاره ها!
اطفال خردسال ز اطراف خیمه ها
هر سو دوان چو از دل آتش شراره ها!
غیر از جگر که دسترس اشقیا نبود
چیزی نماند در بر ایشان زپاره ها
انگشت رفت در سر انگشتری به باد
شد گوشها دریده پی گوشواره ها
سبط شهی که نام همایون او برند
هر صبح و ظهر و شام فراز مناره ها
در خاک و خون فتاد ه و تازند بر تنش
با نعلها که ناله بر آرد ز خاره ها!
بیت آخر اشاره به تازاندن اسب بر پیکر امام حسین پس از شهادت او دارد که در تاپیک دیگری در همین انجمن ذکر آن رفته است و حتی نام کسانی که چنین کردند در تاریخ ثبت شده است !
 

Dr_Ghaffari

Active member
اجازه دهید با شعری که ایرج در هجو احمدشاه قاجار گفته است این بحث را خاتمه دهم و امیدورام دوست من نفس نیز دریافته باشند که ایرج و اشعارش نیز به زعم مخالفت بی محابایش با روحانیت بی ارزش نیست!
فکر شاه فطنی باید کرد !
شاه ما گنده و گول و خرف است!
تخت و تاج و همه را ول کرده
در هتلهای اروپ معتکف است!
نشود منصرف از سیر فرنگ
این همان احمد لاینصرف است !
 

Dr_Ghaffari

Active member
باری ایرج میرزا اگر در میان شاعران بزرگ ایران نباشد در میان شاعران معاصر ایران شعری زنده و تازنده داشته است و در این کار سرآمد بوده است به قول خود ایرج:
" پالانگری به غایت خود
بهتر ز کلاه دوزی بد !"
اما یک نصیحت از نظامی گنجوی در داستان لیلی و مجنون یادم آ»د که ذکر آن خالی از لطف نیست :
" در شعر مپیچ و در فن او "
" چون اکذب اوست ، احسن او "
 

مرضیه

Member
بوده است خری که دم نبودش
روزی غم بی دمی فزودش
در دم طلبی قدم همی زد
دم می طلبید و دم نمی زد!
یک ره نه ز روی اختیاری
بگذشت میان کشت زاری
دهقان مگرش ز گوشه ای دید
برجست و از او دو گوش ببرید!
بیچاره خر آرزوی دم کرد
نایافته دم دو گوش گم کرد!


این هم تکراریست دکتر جان قبلا ارسال شده بود.:happysmiley:
 
سلام آقای دکتر غفاری
ممنون از اینکه با گذاشتن اشعار مختلف این شاعر سعی در مجاب کردن بنده کردید و متشکرم از توجهتان.
حرفی که بنده نوشتم تحت تاثیر اشعاری بود که در ارسالهای قبلی شما خواندم و به نظرم خیلی بی ادبانه و دور از تربیت بود و احساس کردم در خور یک محیط عمومی و نیز ادبی(بخش ادبیات انجمن اسب ایران) نیست،کما اینکه با خواندن انها احساس خوبی پیدا نکردم.(البته شاید کمی سلیقه ای بوده باشد این نظر من،ولی در کل شان یک محیط ادبی را خدشه دار میکرد)
اما این آقای ایرج میرزا در کتاب ادبیات دوره دبیرستان نیز یک شعر دارند:قلب مادر.که شعر جالبیست.و اگر بنده عرض کردم وی شاعریست با این مشخصات و ... از این رو بود که در یک ارزیابی کلی از شخصیت وی میشود همچین نتیجه ای گرفت،وگرنه هیچ انسانی تک بعدی نیست.هر فردی در یک برحه از زندگی رفتاری خاص از وی سر میزند و چه بسا در زمانهای آتی رفتاری کاملا عکس گذشته را داشته باشد .و یا همزمانی چند رفتار متضاد (گاها) را شاهد باشیم.پس اینکه وی اشعاری برای ائمه نیز سروده و شاید محب اهل بیت هم بوده (!) را نمیشود رد کرد،و البته با گفتن چند بیت هم نمیشود قبول کرد.اما از این رو که اکثر اشعار وی در زمینه هایی سروده شده که با ادب اجتماعی در تناقض است و گاه همین آخوند ستیزی اش رنگ غیرخدایی میگیرد(که باید عرض کنم بنده از آخوند ها دفاعی نمیکنم،طرف صحبت من اسلام و دین و قرآن و خداوند است که هیچکدام را نمیشود لزوما و قطعا در رفتار بعضی روحانیون اثبات کرد )،شاید دلیلی برای ابطال شخصیتی وی در نظر من باشد،وگرنه من هیچ اصراری بر این ندارم که او نباید به روحانیون،صرفا به دلیل روحانی بودن و نوع لباسشان توهین میکرده،حرف من فراتر از ظاهر ادمهاست.و البته سعدی و حافط کجا و ایرج میرزا کجا!!!شاید شاید شاید در طول زندگی حافظ بتوان از وی در چند بیت آتو گرفت و آنهم به شوخ طبعی و .. . ایشان برمیگردد نه کج اندیشی های وی،اما بروید به زندگی همین ایرج که اشعارش را از کودکی حفظ هستید بنگرید و ببینید چند بیت درست و حسابی از وی میتوان بیرون کشید!نتیجه گیری میکنم که کنار هم قرار دادن و مقایسه این دو شاعر کار درستی نیست و مقایسه بر پایه درستی انتخاب نشده،این کجا و آن کجا.
به هر حال امیدوارم از اصل هرگز دور نشویم
این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست...
با آرزوی توفیق برای همه دوستان عزیز و نیز جناب دکتر غفاری
 
آخرین ویرایش:

sohrab

Active member
البته حذف نام ایرج بیشتر در راستای سنت حسنه حذف مخالف و منتقد است تا جلوگیری از ترویج ادبیات پرنوگرافی! چرا که اگر چنین بود شعرای نه چندان کوچکی چون سعدی با دیوان هزلیاتش و مولوی با داستان هایی از مثنویش (از جمله داستان "آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند" ) متهمان ردیف اول ترویج فساد و فحشا می بودند! البته برای آنان که به قول مولانا مغز را بگذاشته و پوست را برداشته اند...

اما مبارزه با ظلم و جهل و تاریکی دغدغه ی ایرج بوده. کاری که در حکومت دیکتاتوری شاهنشاهی! ممکن بوده به قیمت از دست دادن جانش تمام شود.

درود بر ایرج و درود برهمه ی دلاور خرانی که با دفع ظلم و فساد در تاریخ جاودان شدند!

آن شنیدم که مرد خر داری...............بر خر خویش ظلم بی حد کرد
با خر خویش هر چه آن حیوان..........کار بهتر نمود بدتر کرد
خر خدمتگزار بسی آزار...................آنچه ممکن بدو میسر بود
لیک صاحب خر ستیزه طلب...........ظلم و بیداد را مکرر کرد
هی زد و هی به حجم بار فزود.........هی کم از جیره مقرر کرد
تا به جایی که جور آن بدکار............دیگ صبر الاغ را سر کرد
گفت با این ستیزه جوی پلید..........بایدم فکر کار دیگر کرد
روزی از روزها که بار الاغ................بود افزون و باز عرعر کرد
بینوا از فشار سرفه و بار................عطسه ای کرد و زرته ای در کرد
رندی آن را شنید و گفت که وای........خر که از زور بار پنچر کرد!
مرد خر دار چون بدید چنین..............قصد زجر الاغ مضطر کرد
داد دشنام و نشتری بر آن.................از غضب بر نشیمن خر کرد
خر چو این دید با یکی دو لگد ..........کار آن جور پیشه یکسر کرد
یعنی از ضربت لگد در دم................قامتش نقش خاک معبر کرد
پس بر او حمله کرد و با یک گاز........گوش او کند و دیده اش تر کرد
رفت تا جنبد او به گاز دگر................گوش دیگر جدا ز پیکر کرد
با چنین انتقام و عرض وجود...........دفع بیداد آن ستمگر کرد
از قضا مخبری رسید چو دید...........ماجرا زود ثبت دفتر کرد
این خبر در جراید تهران...................انقلابی نمود و محشر کرد
آنچه ناید ز دست صد چو منی.......در کمال رشادت این خر کرد
آری این خر به دفع ظلم و فساد........نیک ابراز قدر و جوهر کرد
در تواریخ جاودان ماند.......................عملی کین خر دلاور کرد.
 
آخرین ویرایش:

Dr_Ghaffari

Active member
دوستان فراموش نکنیم ایرج میرزا فرزند صدر الشعرا فرزند ملک ایرج ( که شاعر بوده است ) و نیز فرزند فتح علی شاه قاجار است که فتح علی شاه نیز خود شاعر بوده است و دیوانی از وی با تخلص " خاقان " در کتابخانه ملی محفوظ است و البته دیوانهای بسیاری با خط بسیار خوش باقی است ! نمونه ای از شعر فتح علی شاه :
" دل به زلف تو شد نیامد باز ............من و شب ها و فکر های دراز
گاه در دیده ای گهی در دل...........تا چه جویی در این نشیب و فراز
اما ایرج علاوه بر شاعری خط نیکویی داشته است و نثر او نیز چون نظم قوی بوده است . به زبانهای عربی ، فرانسوی ، ترکی ، آلمانی و فارسی تسلط کامل داشته است ...
اما اینکه سهراب خان فرمودند در راه هدفشان از جان مایه می گذاشتند فی الواقع چنین بوده است . میرزاده عشقی ترور می شود ، فرخی یزدی سالها زندان را تحمل می کند و شکنجه او تا قطع دست و دوختن دهان وی پیش می رود ! ایرج نیز هرچند به دلیل شاهزاده بودن کمی در امان می ماند اما گلایه و های و شکایتهای وی از نابسامانی زندگی اش مبین این مطلب است که جز این نیز از شاهزادگی طرفه ای نبرده است ! در همان شعری که دوستمان نفس مثال زدند که در کتابهای درسی چاپ شده است و برای من جای تعجب بود چون در کتابهای درسی ما نبود !
 

Dr_Ghaffari

Active member
یک ضرب المثل کنایه آمیز نیز داریم با مضمون " خر به راه راست راندن " ! اصل حمار را که یادتان هست ! مرضیه خانم اشاره فرمودند ...
می رفیق شب سیاه من است.......... روز بیداد غم پناه من است
گر نباشم به باده مستظهر..!..........در پس معرکه کلاه من است
...
خر نراندم مگر به راه راست..!..........درهمه عمراین گناه من است
 
کشکول

نخستین خرسوار!
گویند کسی که بر خر سوار شد حضرت حوا بود و از همین جا است که "دختران حوا" به خریابی و خرشناسی و خرسواری به صورت‌های گوناگون آشنا‌تر از پسران آدم هستند.
 

احسان

Active member
کشکول

نخستین خرسوار!
گویند کسی که بر خر سوار شد حضرت حوا بود و از همین جا است که "دختران حوا" به خریابی و خرشناسی و خرسواری به صورت‌های گوناگون آشنا‌تر از پسران آدم هستند.


arme ezel of een slechte man die Getrouwd
 

پیوست ها

  • poor dunky.JPG
    poor dunky.JPG
    245.2 کیلوبایت · بازدیدها: 1

roham

Member
یه ضرب المثل عربی

شعلم الحمار اکل الکنار.

.sh alam alhemar akel alkonar

چطوری حالی خر کنم که داری کنار میخوری.