با عشق بخوانید...

روزی به تبارنامه ات رجوع میکنی
و یک لیست ستاره می بینی
که دلت برای یال های دلفریبشان
بال بال خواهد زد!

شانس ،ما را بین هم تقسیم کرد
و من قلبم را در باکس تو جا گذاشتم
این را قبلا هم گفته ام.

نورافکن چشمانت را ،
به سرای تاریکی دالانم هدایت کن
فوج فوج از تو روشن خواهیم شد
و به سرزمین طراوت بی بدیلت سرازیر خواهیم شد،
من و او
که در من بیقراری می کند...
 
دلم برای محبت بی قید و شرط اسب ها
تنگ شده است
و نگاه معصومانه ی تسلی بخششان
ای کاش دنیا را
تب اسب می گرفت
و مردم به باکس ها حسادت می کردند
ای کاش...
 
ناباورانه می گریستم
و در تاریکی جز شیهه به چشم نمیخورد
زندگی را گاه رسم بدی می کنند
و یال هایم به باد خستگی
پریشان می شوند
استراتژی اش دیوانه ام می کند
باید از خوشبختی های موهوم،
سم کوبان،
رد شد
...
 
ناباورانه می گریستم
و در تاریکی جز شیهه به چشم نمیخورد
زندگی را گاه رسم بدی می کنند
و یال هایم به باد خستگی
پریشان می شوند
استراتژی اش دیوانه ام می کند
باید از خوشبختی های موهوم،
سم کوبان،
رد شد
...

آفرين
تخيل و تعليق در بيكرانهاي عميق واژگان اشعارتون
يك موازنه مثبت ايجاد ميكنه
كه به نظرمن ميتونه تمام مسايل عيني رو در فضايي تخيلي اما كاملاً ملموس به چالش بكشه
جداً كه جاي تحسين داره....
 
ناباورانه می گریستم
و در تاریکی جز شیهه به چشم نمیخورد
زندگی را گاه رسم بدی می کنند
و یال هایم به باد خستگی
پریشان می شوند
استراتژی اش دیوانه ام می کند
باید از خوشبختی های موهوم،
سم کوبان،
رد شد
...

چراكه نبايد
ازخوشبختي هاي موهوم،
كوبش سمهايشان
فراتر رفته
وخداي ناكرده
ردنشود!!!!!!

تقديم به احساسات شاعرانه و نفسهاي اميد بخش اشعار نفس
با سپاس بيكران
 
آفرين
تخيل و تعليق در بيكرانهاي عميق واژگان اشعارتون
يك موازنه مثبت ايجاد ميكنه
كه به نظرمن ميتونه تمام مسايل عيني رو در فضايي تخيلي اما كاملاً ملموس به چالش بكشه
جداً كه جاي تحسين داره....


بسیار ممنونم از توجه شما...
در صورت تمایل و سابقه در نقد شعر ،خوشحال میشم اگر برخی از اشعارم رو نقد بفرمایید.
 
بسیار ممنونم از توجه شما...
در صورت تمایل و سابقه در نقد شعر ،خوشحال میشم اگر برخی از اشعارم رو نقد بفرمایید.

نظر لطف شما و باعث افتخاربنده است
حتماً، شما هم همچنين.....
اتفاقآ من سابقه حرفه اي شعرم رو از شهر يزد شروع كردم (كه البته باعث افتخارم است)
(من ليسانسم رو از يزد گرفتم، افتخار داشتم كه از اعضاي هيات موسس كانون شعر و ادب دانشگاه يزد بودم و چهار سال دبير و رئيس كانون نيز بودم، كلي خاطره و داشته هاي خوب از شهر خوب شما(يه جورايي خودم) دارم)


به نظر من احساسات ناب تو اشعار شما كم نيستند كه اگه جهت دهي آگاهانه بگيرند از اين هم معركه تر خواهند شد........
 
نظر لطف شما و باعث افتخاربنده است
حتماً، شما هم همچنين.....
اتفاقآ من سابقه حرفه اي شعرم رو از شهر يزد شروع كردم (كه البته باعث افتخارم است)
(من ليسانسم رو از يزد گرفتم، افتخار داشتم كه از اعضاي هيات موسس كانون شعر و ادب دانشگاه يزد بودم و چهار سال دبير و رئيس كانون نيز بودم، كلي خاطره و داشته هاي خوب از شهر خوب شما(يه جورايي خودم) دارم)



به نظر من احساسات ناب تو اشعار شما كم نيستند كه اگه جهت دهي آگاهانه بگيرند از اين هم معركه تر خواهند شد........


خوشحالم که شهر من برای شما خاطره ساز بوده.
و متشکرم برای خدمتی که به همشهریانم کردید، امیدوارم هر جا که هستید بهترین باشید.
راجع به اشعارم، شما بینهایت لطف دارید.بله،باید بیشتر روش کار کنم.
 
خوشحالم که شهر من برای شما خاطره ساز بوده.
و متشکرم برای خدمتی که به همشهریانم کردید، امیدوارم هر جا که هستید بهترین باشید.
راجع به اشعارم، شما بینهایت لطف دارید.بله،باید بیشتر روش کار کنم.

من از عمق وجود بيكرانت
شبي بالاله ها تكرار كردم

سحر ميشد ولي بي روي ماهت
هميشه صبح را انكار كردم

شهروئي،يزد(1379)



به نظر من شما اگر روي نحوه پياده سازي تكنيكهاي شعري و كنترل جريان سياليت شعر و انتقال آن به خودآگاه تان از ناخودآگاه جوشش آن بيشتر تمركز كنيد شك نداشته باشيد كه بسيارپخته تر و زيباتر ميتونيد احساسات و هنر شايانتون رو پيگيري و بهتر و بهتر كنيد.
تو كدوم انجمن شعر عضو هستيد؟
ازگدام آثار مربوط به تكنيكها و كارگاههاي شعر خواني و نقد آن مطالعه داشتيد؟
 
من از عمق وجود بيكرانت
شبي بالاله ها تكرار كردم

سحر ميشد ولي بي روي ماهت
هميشه صبح را انكار كردم

شهروئي،يزد(1379)



به نظر من شما اگر روي نحوه پياده سازي تكنيكهاي شعري و كنترل جريان سياليت شعر و انتقال آن به خودآگاه تان از ناخودآگاه جوشش آن بيشتر تمركز كنيد شك نداشته باشيد كه بسيارپخته تر و زيباتر ميتونيد احساسات و هنر شايانتون رو پيگيري و بهتر و بهتر كنيد.
تو كدوم انجمن شعر عضو هستيد؟
ازگدام آثار مربوط به تكنيكها و كارگاههاي شعر خواني و نقد آن مطالعه داشتيد؟

ممنون از راهنمایی شما.
راستش در حال حاضر جایی عضو نیستم.دوران دانشجویی عضو کانون ادبی بودم و از برگزارکننده های محفل ادبی دانشگاهمون.
راجع به نقد هم حرف زیادی ندارم برای گفتن،چون مطالعه چندانی نداشتم.ولی در کل به غزل علاقه فوق العاده ای دارم و بطور انتخابی و سلیقه ای مطالعاتی داشتم،پراکنده.

شرمنده از اینکه خیلی دیر جواب دادم.
 
آخرین ویرایش:
مقیم شهر چشمان توام،
حتی در این شبهای ظلمانی
و می دانم که رنگ شیهه ی چشمت
همیشه همچو باران،رنگ آبی،آسمانی

 
راستش همیشه می شکند،
پشت بوته ها پنهان می شود تا نبینی،
صدای گردوخاک می آید
و من هنوز ناباورانه به زندگی می نگرم.
چقدر سنگینم
و شیهه هایم محبوس می شوند
به دار دلسپردگی هایم مرا بیاویز
نفسم در نمی آید
...
 
آخرین ویرایش:
افسانه ی یال هایت را از بر کرده ام
و شبانه ارغوانی ترین شعر ها را،
از تاخت تو نوبر میکنم.
 
آخرین بار که بند کفشهایم را بستم
چشمانت هنوز یادم هست
تو از پرچین اندیشه ام فراتر می رفتی
و مانع ها رنگ اسب می گرفت
هنوز یادم هست
...
 
چکیده ای از سر انگشت پریشانی ام
سر تا به پای شب نشینی،
و هر چه از تو می تراود
به رکابهای بی رحم فاصله می نشیند...
 
از ساده تر شروع می شوی
و پیچیدگی ات را هنوز لا به لای مژگانت می جویم.
قوری را از طعم نارنجی معصومانه ات هم اگر پر کنم،
فرقی نمی کند،
من چای را جایی می ریزم که نعل های تو باشد...
 
این روزها به تاخت می برند،
ایمانمان را.
سم می کوبند،بر روح خدا جویمان.
خنده می زنند ،
بر شیهه های عاشقانه مان.
این روزها،عجب روزهای غریبیست،
نگاهم با مردمان غریبگی می کند
دستم به آبی تو دراز است،
نگذار داراییمان تاراج شود،
نگذار تو را بگیرند
...
 
ملتفت نمی شوم،
آشفتگی یال هایم به تو چه ارتباطی دارد؟
یحتمل لباس میش بر تن داری،
و به گله زده ای...
این نعل نماهای اقلیت،
برایت شانس گرگ درنده نمی آورند
تو را به خیر، نخیر
تو را به شر خودت،
مرا به آنچه هستم
...
 
و چه جای تاملی!
آنگاه که علوفه را نذر رهایی از باکس کردی،
به اسب ها هم نزدیک نیستی،
و من با تمام وجود فابلیت های نداشته ات را درک کرده ام.
از زمانی که باورم را نشانه رفتی
...
 
ایستاده ام
و تو خواهی نشست از پای.
له له زدنت در تب مهمیز های سمی ات،
دیدنی ست.
من اسبم را تیز خواهم تاخت،
و دنیای تفکرات دروغین سست بنیاد انسان نما ها،
ارزانی ایشان.
خدایا،
مگذار تو را از ما بگیرند
...